۱۳۹۰ فروردین ۲۰, شنبه

مقدس سازی و نامحرم سازی بس است

شما آقای امینی و همهء ایرانیان خود شیفته یاد بگیریم مقدس سازی و نامحرم سازی بس است!

برتراند راسل می گوید اگر تو از اتلاف وقت لذت میبری، این دیگر اتلاف وقت نیست.

و من چه لذتی بردم از اینکه در جواب به مقاله آقای محمد امینی در سبک و سنگین کردن آلترناتیو سازی "شبکه سکولارهای سبز" گذاشتم تا وقت بگذرد واز این اتلاف وقت لذت وافری بردم. لذتی وافر بردم که شتاب نا سره آقای امینی را در محکوم کردن طرح آلترناتیو سازی، با آرامش و سیگارها در کنار لب بخوانم و بخوانم. لبخندی به همان پهنای لبخند آقای امینی بر چهره ام نشیند و بگویم برایتان متاسفم اقای امینی! از این همه ناامیدی شما که رنگ قلم تان را نیز برده است، متاسفم.

و میدانم آقای امینی و همفکرهای او نیز از اتلاف وقت سی ساله چه لذتی میبرند. محمد امینی با مقاله ای که یاد آور مقالات اندیشمندان اوائل آن انقلاب شرمنده است، میخواهد خواننده اش را مبهوت سازد. مبهوت گره ناگشودنی ایران پس از انقلاب.

اول برویم سراغ این مقوله قدیمی اسطوره سازی های تمام نشدنی ایرانیان، آنهم در این چند صده اخیر. انقلاب مشروطه، قیام رضا خان، انقلاب سفید و انقلاب اسلامی و اینک جنبش سبز. ‌همهء اینها از دید ایرانیان خود شیفته وقایع بزرگ و فراموش نشدنی هستند. امید که بوده باشند. ما که هنوز نتیجهء متحول کننده ای از آنها ندیده ایم. آقای امینی! اندیشه تان را بر شتر زمان سوار کنید تا تکانی بخورد. هم بخورد. بجنبد. یادتان هست وقتی در ایران انقلاب بزرگ قرن صورت گرفت، چند سال از انفجار اتمی در هیروشیما می گذشت. و ژاپن کجای جهان ایستاده بود؟ تویوتای ژاپنی و ویدئوی تی 7 و دوربین نیکون را که دیده بودید؟ سالها برای شما چه هستند؟ لم داده، لذت می برید؟ قلم می فرسایید؟ یادتان هست که کره جنوبی بیست سال پیش چه بود؟

جنبش سبز نیز بالقوه و بالفطره پتانسیل های ساختن ایران آینده را ندارد. من بارها گفته ام و بسیاری از هموطنانم را آزرده یافته ام. این غرور بی پایه و شگفتی بی رنگ ما از این جنبش سبز، که من خود نیز به کرات آنرا ستوده ام و می پرستم، باید واقعی باشد. جنبش برنامه قبلی نداشت و یکباره راه افتاد. هیچ شواهد عینی را نمیتوان دید که جنبش سبزابزارهای ساخت ایران را در ظرفیت های زمان امروز داشته باشد و اگر دارد تا چه حد دارد. چرا که سی سال است از استانداردهای جهانی دور است و بی خبر است. این جنبش آزادیخواه هست. اما تفاوت دارد با جنبش های کشور های عربی. جوان مصری بدنبال این نیست که روسری را بدرد و موزیک در ماشینش گوش کند و یا با دوست دخترش به کافه ای رفته و آزاد با شد. مرد و زن مصری که از منزل میخواهند بیایند بیرون، جلوی آینه نمی ایستند که آیا ظاهرشان با سلیقه کپک زدهء جوانان غیور حزب الله همخوانی دارد یا نه. این جنبش را آنقدر که پاک و شجاع و دلسوزانه است، بستاییم، اما باز از آن یک بدیل بی نقص نسازیم. ایران داخل نمی تواند براحتی هم ارز استانداردهای جهانی عمل کند چرا که درهایش بسته و خواست هایش بسیار پایه ای بوده اند. چرا باید امکان ترکیب نیروهای داخل و برونمرز را نادیده گرفت و از آن هراسید.

نادیده گرفتن پتانسیل و سرمایه های ایرانیان برونمرز با این تنگ نظری که آنها میخواهند برای داخل تعیین تکلیف کنند اشتباهی نا بخشودنی است. بستن یک روند قابل اصلاح و پویاست. وحشت از اینکه من نشوم دیگری میشود تا کجا با ماست؟ پس چه آموخته ایم از این موهای سپید کرده در غربت دموکراتیک! از سوی دیگر، ایرانیان داخل در شرایط پس از جمهوری اسلامی، که توانسته مبارزه ها را برای سی و اندی سال سرکوب کند، مشکلات فراوان و خطرهای زیادی را در پیش رو دارند که درگیریهای قومی یکی از آنها میتواند باشد. اما این نگرانی نباید امید ما را به امکان رقابت سالم سیاسی و انتخاب مردم نابود سازد.

که گفته است همهء ایرانیان برونمرز آشفته گی اندیشه دارند آقای امینی که مقاله را با جملهء " در این آشفته بازار سیاست و اندیشه در برونمرز" آغاز کرده اید؟ شما هم که همصدای کیهان شریعتمداری شده اید. تعدادی تلویزیون و رادیوی فرصت طلب و دکاندار نماینده سیر اندیشه و سیاست ایرانیان برونمرز نیستند. مسعود رجوی و مایکل لیدن و سلطنت طلب های بیست سال پیش هم همهء ایرانیان برونمرز را نماینده نیستند. اگر بازار سیاست و اندیشه ایرانیان برونمرز دیده میشود و لمس میشود یکی از دلایلش کسانی چون شما هستید. تازه میپرسم: آیا ایرانیان داخل از آشفتگی و قهقرای اندیشه و سیاست مبرا بوده اند؟ نسل جوانی که جنبش سبز را از میان دستان اصلاح طلبان و دینداران قاپید، محصول ایرانیانی چون شماست؟ یا در اصل محصول فریاد هایی برای حقوق اولیه ای است که جوانان مصری از آنها محروم نیستند؟ آیا در دوران پسامدرنیسم و دموکراسی لیبرال، مرگ بر دیکتاتور گفتن و مرگ بر ولایت فقیه گفتن دال بر صلابت اندیشه و قوام جهان بینی است؟ این چند میلیون ایرانی که چند دهه در کشور های دموکراتیک زیسته اند باد هوایند و داخلی ها فرهیخته! تحصیل در این كشور ها و سر و کار داشتن با ارزش های دموکراتیک اگر همه ما را لمس نکرده باشد، بسیاری را لمس کرده و تجربه عینی از غرب و دنیای پیشرفته دارند.

شما آقای امینی و همهء ایرانیان خود شیفته یاد بگیرید مقدس سازی و اسطوره سازی بس است. ما، ایرانیان سه صده اخیر و بویژه پس از انقلاب اسلامی سری برای افراشتن، هنوز نداریم. آرام باشید و خوب بیاندیشید. یاد بگیرید مقایسه درست را و استاندارد فکرتان را پایه بریزید و سپس سوار رخش مقاله نویسی شوید. زندان رفتن و مبارزه ارزشی عظیم دارد اما دال بر تخصص و کارشناسی نیست. آگر درونمرزی ها حتی ایرانیان برونمرز را غریبه میدانند - گیرم بخواهم شما را باور کنم - پس ما هنوز از تدبیر کشور و زندگی سازی دلمان تنگ کلمات قصار خمینی باید باشد!

می گویید چرا باوری وجود دارد که مبارزه سیاسی در ایران مسدود به نظر میرسد. شما باوردارید اینطور نیست، قبول. کدام دولت اروپایی یا غربی را حامی این جنبش می بینید؟ رهبری این جنبش با کیست؟ درصد بی تفاوت های داخل کشور چقدر است؟ سطح نارضایتی و این بی تفاوتی سیاسی داخل کشور همخوانی دارند؟ این اگر باوری درست نباشد که مبارزه مسدود شده، دست کم نظریه ای بر اساس نگرش به روند سی سال گذشته و دو سال اخیر است.

دولت در تبعید با لفطره بد نمی تواند باشد. شما می گویید وجودش جنبش سبز را تضعیف میکند بی آنکه هیچ فاکتی برای این ادعا داشته باشید. كجای این کار ایراد دارد که از تجربیات ایرانیان خارج از کشور مدلی برای اداره کشور ارائه گردد. بد بود می اندازند دور ویا اینکه اصلاحش میکنند. چنین دولتی ‌در تبعید میتواند وحشت آشکار ایرانیان داخل و خارج را از شرایط فردای فرو ریزی جمهوری اسلامی کم تر سازد. اگر این آلترناتیوممکن، بتواند یکی دو دولت اروپایی را حامی خود سازد بهتر است، یا اینکه شما قلم به دست منتظر ظهور معجزه در ایران شوید؟

ملا لغتی هم شده ایم. این را بر حساب تنگ نظری تان می گذارم که می گویید : چرا گفته اند بازگشت نیروهای مسلح به آغوش ملت! بفرمایید باید چه می گفتند. بازگشت نیروهای مسلح به پادگانهای امت! تنبیه نیروهای مسلح بدست ملت و پس از حمله نیروهای غربی! بازسازی نیروهای مسلح بدست چین و روسیه! انحلال نیروهای مسلح و باز سازی ارتش به یاری دول بیگانه!

می پرسید چرا سه سال پیش این فکر را نکرده اند و کدام دگرگونی در ساختار ایران دیده شده است که حالا دولت در تبعید لازم است.ساختار ایران در زمینه سیاسی -اجتماعی که تحول داشته است و شما تمام مقاله تان به آن می بالد: تولد، رشد و وجود جنبش سبز یک دلیل این نیاز برای آلترناتیو است. دلیل دیگر شتاب دینکارانی است که دور هم جمع میشوند و مدام طرح آینده را میدهند. مهاجرانی و کدیور و بنی صدر و گنجی و عبادی که معرف حضورتان هستند! نکند آنها را کم بنیه می یابید؟ اینان هنوز یاد نگرفته اند طبل اسلام را نکوبند. ‌‌هنوز اسلام را یک امر شخصی نمیدانند.

می گویید اگر دولت در تبعید پا گیرد از مشروعیت چند در صد ایرانیان برونمرز برخوردار است؟ صبر کنید! دل نگران چه هستید؟ یا آنقدر درصد حمایت بالاست که دول غربی دولت در تبعید را جدی میگیرند. یا درصد پایین است و دل شما راحت میشود. یا اینکه این دولت در تبعید به آرامی خود را در وزن و اعتبار کسب آرای ایرانیان برونمرز، و باور ایرانیان داخل میگرداند.

می گویید خود را فریب ندهیم که این طرح و حرف تازه ای نیست و میگویید باور ندارید طراحان به دنبال فریب مردم باشند. پس طرح تکرار شده ای است که فریبی را در آستین ندارد و شما میترسید وقت و زمان مردم را تلف کند! شما نگران وقت هستید!


محسن ذاکری

9.4.2011