۱۳۸۹ خرداد ۲, یکشنبه

خمینی بنیانگدار شکستن قلم ها

این مطلب را یکی از دوستان برایم فرستاد.

http://www.shahrvandemrouz.com/content/5058/default.aspx c
جا دیدم آنرا در بلاگ بگذارم، نمونه ای از فرهیخته گی و کرامات انسانی رهبر آزاده اول :



روزنامه «آیندگان»، که روزنامه ای با مخاطبان روشنفکر و لائیک در جامعه ایران بود، اولین روزنامه ای بود که پس از انقلاب با اشارهٔ مستقیم خمینی توسط آذری قمی، دادستان وقت بسته شد --بله، آذری قمی که خودش بنیانگذار روزنامه رسالت بود، همان روزنامه ای که چند سال بعد خمینی حکم کرد نگذارند به جبهه برسد تا بسیجیها نخوانندش، و راجع به انتشارش هم گفت، «اگر ترس از این نبود كه مردم بگویند اینها خودشان را هم تحمل نمی‌كنند، دستور توقیف این روزنامه را می‌دادم.»


خمینی در اواخر اردیبهشت سال 1358 از روزنامه آیندگان به خاطر انتشار جملاتی از متن ترجمهٔ مصاحبه اش با لوموند مبنی بر عدم شراکت چپ گراها در قتل مطهری و قرنی عصبانی شد، و طی اطلاعیه ای در روزنامه اطلاعات اعلام کرد «این روزنامه [آیندگان] را از این پس هرگز نمیخوانم ». این اطلاعیه آغاز گر یک سلسله اتفاقاتی شد که نهایتا به بسته شدن روزنامه آیندگان در 17 مرداد و زندانی شدن روزنامه نگاران آن منجر گشت -آنهم به جرم وابستگی به اسرائیل (پائین همین صفحه را ببینید).


در عکس العمل به تعطیل شدن روزنامه توسط دادستانی در 22 مرداد، گروهی از نویسندگان و روشنفکران از مردم خواستند تا به عنوان اعتراض اجتماع کنند. اما در مقابله با این فراخوان، سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی از «امت حزب الله» درخواست کرد که در حمایت از اقدام دادستانی به خیابانها بیایند. بله، همان مجاهدین انقلاب اسلامی خودمان، همانی که تاج زاده شان و آرمین شان و بهزاد نبوی شان و دیگرانشان امروز در چنگال همان هیولائی هستند که تخمش را خودشان کاشتند؛ و بله، این همان تظاهراتی است که در ویدئو میبینید، که طی آن به دعوت مجاهدین انقلاب اسلامی «حزب اللهی ها» با چماقها و زنجیرها و اسلحه های سرد خود آمدند و به مردم و روشنفکرانی که در دفاع از حقوق روزنامه آیندگان به خیابان آمده بودند حمله ور شدند.


اکنون هیولای زشت استبداد و خفقان اسلامی به دنیا آمده بود و قدمهای اول خود را در خیابانهای تهران برداشته بود. در ظرف کمتر از یک ماه پس از بسته شدن «آیندگان»، چهل و یک روزنامه و نشریه دیگر «به خواست امت حزب الله» تعطیل شدند تا به اینترتیب یکی از سیاه ترین روزهای خفقان
و سرکوب اطلاعاتی در تاریخ کشورمان آغاز گردد.

در روز بيستم ارديبهشت روزنامه آيندگان مصاحبه امام خميني با روزنامه لوموند را چاپ نموده و ظاهرا اشتباهي در ان شده بوده که موجب عکس العمل از سوي دفتر امام گرديد . به همين دليل روزنامه ايندگان در شماره بعد اين روزنامه را تنها با يک مقاله و سه صفحه سپيد چاپ کرد در اين مقاله ضمن اشاره به تاريخچه روزنامه آيندگان و سابقه مبارزاتي ان و اينکه سه تن از هيئت تحريريه اين روزنامه نامشان در ليست ترور ساواک بوده است ، تصريح گرديده آيندگان تريبوني براي بيان عقايد و افکار و انعکاس رويدادهاي ايران و جهان است . در ادامه اين مقاله راجع به هتک حرمت کميته ها و پاسداران عليه اين روزنامه نوشته و درباره چاپ خبر مصاحبه امام توضيح داده که اين خبر از راديو به همان شکل نقل گرديده و روزنامه متن خبر راديو را چاپ کرده که در دفعات بعدي پخش اخبار، خبر تغيير يافته است و در اين مورد مترجم خبر (بني صدر)و خبرگزاري مي توانند شهادت دهند . اين روزنامه همچنين اعلام نمود در حال حاضر ادامه کار ممکن نيست تا زماني که تکليف اين روزنامه در برابر موج اتهامات روشن شود .


به این ترتیب در ۲۲ اردیبهشت روزنامه آیندگان سفید منتشر شد، و سپس تا یک هفته منتشر نشد. در اولین شماره بعد از تعطیلی یک هفته ای، به تاریخ سی و یکم اردیبهشت، این روزنامه در صفحه اول خود به تلگرامی که توسط انجمن دفاع از آزادی نوشته شده بود اشاره کرد، و در متن کوتاهی راجع به این تلگرام نوشت:


در اين تلگرام که رونوشت آن براي نخست وزير ، امام خميني ،ايت الله طالقاني و ايت الله شريعتمداري نيز فرستاده شده است آمده: به دنبال انتشار اطلاعيه دفتر مرکزي امام دائر بر اينکه حضرت ايت الله گفته اند روزنامه ايندگان را نمي خوانند موجي از حملات و تجاوزها به دفاتر و نمايندگي هاي آيندگان و مزاحمتهاي خشونت اميز در توزيع اين روزنامه به راه افتاد و عملا منجر به تعطيل ان شد اکنون فشار بر روزنامه به حدي است که نظير همين ماجرا در مورد ديگر واحدهاي مستقل مطبوعاتي نيز تکرار مي شود بيم ان مي رود که اختناقي مجدد در مقياس وسيع بر جامعه ما استيلا يابد و ازادي بيان و نشر انديشه که از هدفهاي اساسي انقلاب ايران و به منظور حفظ وحدت کلمه که ضامن پيروزي نهايي انقلاب خواهد بود به خطر افتد . در انتهاي اين تلگرام امضا کنندگان که نام نويسندگان و شاعراني چون فريدون ادميت ،احمد شاملو ،غلامحسين ساعدي ،نجف دريا بندري ،اسماعيل خويي،باقر پرهام،محمد علي سپانلو ، شاهرخ مسکوب ،حميد مصدق و..در ان به چشم مي خورد ، سوءاستفاده از مضمون گفتار حضرت ايت الله خميني از طريق به راه انداختن گروه هاي بسيج شده براي فشار بر مطبوعات ، تبليغات يک جانبه و تفسيرهاي تحريک آميز راديو و تلويزيون که به اختناق بيشتر مي انجامد را محکوم نموده از امام خميني درخواست کردند براي قطع تجاوز به آزايد بيان رهنمودهاي صريح صادر کنند تا تدبيري اتخاذ شود که دولت به عنوان مرجع مسئول کشور و حافظ و پاسدار قانوني آزادي هاي فردي و ا جتماعي بتواند با قاطعيت به وظايف خويش عمل کند و پاسخگوي مردم باشد .

اما اکنون، سی سال پس از آن روز، با اطمینان غم انگیزی میتوان گفت که عملا همان شد که نویسندگان «آیندگان» و بسیاری دیگر از روشنفکران و آزادفکران در خشت خام دیده بودند، و در واقع آینده چیزی جز همان «اختناق مجدد در مقیاس وسیع» در خود نداشت.



مسعود بهنود، که خود زمانی از اعضای هیئت تحریریه آیندگان بود، حکایت را اینگونه نقل میکند:‌

کسانی که تاريخ درگيری های ۲۵ ساله حکومت دينی ايران را با روزنامه های منتشر شده در داخل کشور نوشته اند، آغاز آن را درست سه ماه بعد از روزی می دانند که اعلاميه ای از سوی دفتر آيت الله خمينی از راديو وتلويزيون خوانده شد که درباره روزنامه آيندگان اعلام می داشت « امام فرمودند از اين پس هرگز اين روزنامه را نمی خوانند و مطالب آن مورد تائيدشان نيست.» فردای آن روز آيندگان در برخوردی ابتکاری، با صفحات سفيد منتشر شد و در تنها مقاله آن اريک رولو خبرنگار روزنامه لوموند و مترجم وی ابوالحسن بنی صدر را به شهادت گرفت که آن چه در آخرين شماره روزنامه باعث خشم رهبر انقلاب شده مستند است و روزنامه جز نقل آن کاری نکرده است.


پيش از آن، با انتشار اخبار مربوط به حوادثی که در روزهای انقلاب اتفاق افتاد و انعکاس نظريات مخالفان حکومت دينی و از جمله اخبار مربوط به ربودن فرزندان آيت الله طالقانی در آيندگان، روحانيون و اعضای شورای انقلاب نارضايتی خود را از تنها روزنامه سراسری مستقل کشور نشان داده بودند. از خاطرات و بازگفته های روزهای اول انقلاب چنين بر می آيد که روحانيون منتظر بودند با انتشار نامه دفتر آيت الله خمينی مردم آن روزنامه را نخرند و نخوانند. اما چنين نشد و چاپ نزديک به يک ميليون نسخه از آن روزنامه سفيد، که تظاهرات چند صد نفری حزب اللهيان را کمرنگ کرد، به اين نحوه برخورد با مطبوعات پايان داد. دولت موقت مهندس بازرگان با تهيه قانون تازه ای برای مطبوعات کوشيد روزنامه ها را چهار ماه بعد از آزادی تام و تمامی که به دست آورده بودند، تحت نظم ببرد اما يک هفته بعد گروهی از جوانان مسلمان در روزنامه کيهان با اعتصاب خود مانع انتشار اين روزنامه شدند و خود راهی قم گشتند و بعد از جلب حمايت آيت الله خمينی زمام روزنامه را در دست گرفتند. چهارماه بعد آيندگان اشغال و مصادره شد و شورای سردبيری آن اولين گروه از روزنامه نگارانی بودند که در دوران جمهوری اسلامی به زندان افتادند...


و برای حسن ختام اجازه بدهید این متن را با گزیده ای به پایان ببرم از مقاله ای که در روزنامه آیندگان تاریخ سی و یکم اردیبهشت پنجاه و هشت، یعنی وقتی که اولین «بهار آزادی» کشورمان تازه از نیمه گذشته بود. در این مقاله که تحت عنوان «تاريخ اين انقلاب را چگونه خواهد نوشت» منتشر شد آمده بود:


ده سال ديگر بيست سال ديگر سرانجام اين غبارهاي تيره فرو مي نشيند اين پرده کور کننده تعصب فرو مي افتد و تاريخ بدون ملاحظه از کسي حکم واقعي خود را درباره اين انقلاب صادر مي کند.


خواهند نوشت معدودي فرصت شناس اين انقلاب را تيول خود کردند و انحصار طلبانه تاختند و جولان دادند و توده را که به درستي اگاه نبود سياست چه افق ها دارد ... دستخوش هيجان کنترل نشده و شور انتقام ساختند و انها را به عنوان يک گروه فشار نيرومند به خيابانها و کارگاه ها و اداره ها گسيل داشتند و به پشتگرمي معصوميت و صفاي انها هر چه خواستند کردند . . .

. . . تاريخ خواهد نوشت که تعصب زدگان و خشک انديشان و يکسو نگران در اين انقلاب جا بر مردم اگاه و کادرهاي ورزيده اداري و فکري و طبقه روشنفکر تنگ کردند و خرد خرد آنها را از دايره تصميم گيري راندند و با پشتوانه جنگ افزار قشريت خود را حاکم گرداندند . براي آنکه دل اگاهان و آزاد فکران را بترسانند و دهانشان را ببندند از حاکميت بلامنازع مراجع احترام انگيز در همه زمينه هاي سياسي و اجتماعي سخن به ميان اوردند و به نام آنها دست به هر کار خواستند زدند و حکومت يک طبقه را بر طبقه اي ديگر مستقر ساختند و فضايي متوحش و هراس آلود پديد آوردند .

تاريخ اينهمه را با سند و مدرک با قراين و شواهد نقل خواهد کرد و قضاوتش سخت خواهد بود

۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۸, شنبه

روز کارگر، نقطه ی شروعی برای همیاری بین جنبش سبز و کارگران

موضع موسوی و کروبی کافی نیست

درهمین صفحه، مقاله ای تحت عنوان "فقدان رهبری برای جنبش سبز" به این نکته اشاره ای داشتیم که جنبش سبز باید طیف کارگر را به سوی خود جلب کند. لزوم این امر از آنجایی است که اگر فکر کنیم اینبار هم چون جنبش مشروطه، ملی شدن نفت و یا انقلاب اسلامی میتوانیم حرکت مردمی را که به بر هم خوردن توازن قدرت در ایران انهم بدون شکنجی آشکار در شرایط اقتصادی ایران و برداشت از این شرایط داشته باشیم ، کاملا خوش باوری کرده ایم. ایران هیچگاه حرکت کارگری منسجم و سازمان یافته نداشته است. دلایل این فقدان بر میگردند به بافت فرهنگی ایرانیان و به شرایطی که در دوران اتحاد جماهیر شوروی سیاست های حاکمان را جهت میداد.

جامعه دین زده ایران از سالها پیش یاد گرفت که مارکسیسم وسوسیالیسم ضد دین هستند و هیچگاه دین را بر نمی تابند. این نگرش که در عمل و در باطن نیز چندان بی اساس نمی نمود دست به یک گزینش تاریخی زد: ایران با این دو مکتب سر سازش ندارد، چونکه ایرانی دین را بر میگزیند. دولت شاه نیز از ترس گرفتار آمدن به کمونیسم و با باور شدید به حفظ نظام پادشاهی مطلق، گزینه مذهب گرایی را بهتر دید و به مذهب گرایان میدان نیز داد.

اما جهان اقتصاد پویا و خواهان تکنولوژی برتر، بویژه در اروپا، این گونه عمل نکرد. سختی های بازمانده پس از جنگ جهانی دوم و لیبرالیسم گرایی اقشار مردم از یک سو و از سوی دیگر نیاز به کار و تولید فراوان، کشورهای اروپایی را معتدل گردانید تا مزیت های سوسیالیسم و آرمان های آنرا جدی بگیرند و از بحران ها و شکست های اجتماعی فاصله یابند. تشکیل سندیکاهای کارگری، گسترش و رشد انجمن ها و سازمانهای مردمی توانستند دست خود را به سکانهای هدایت جامعه برسانند. سوسیالیسم اروپایی نه هیبت ترسناک کمونیستی داشت و نه اسب سرکش اقتصاد آزاد بی مرز را. بلکه به آرامی در کنار نیروهای راست و با دادن هزینه های سنگین به رشد خود ادامه داد. طیف کارمند، کارگر و کاسب های خرد را بسوی خود جلب کرد و سپس بسوی اتوریته ی سیاسی گام برداشت و عظیم شد. حتی الگوهای حکومت پادشاهی نیز در اروپا در برابر این پدیده ضروری و مثبت توانستند انعطاف و درک لازمه را صاحب شوند.

ایران ما، اما هنوز دچار برداشتهایی مالیخولیایی از تشکل های کارگری و صنفی است. دینیون همان بذر بی رمق و نازای "برادری" را به زمین اندیشه مردم میپاشند: دیگری دارد و دیگری کمتر دارد. آنکه دارد به آنکه کمتر دارد می بخشد. دینکاران میدانند چه میگویند و چرا میگویند. سرمایه داران نیز سالهاست خر خود را میچرانند. نه حاضرند زیر بار مالیات های عادلانه بروند و نه تن به رفرم های اقتصادی میدهند. این نکته نیز جای تامل و دگرنگری دارد که روی سخن روشنفکران ما با کیست؟ خود میگوییم نسل جوان و تحصیلکرده ایرانی روشن است و در بسیاری از میدانهای سیاسی و اجتماعی چیرگی اندیشه خود را به اثبات رسانده است. پس آیا باز هم باید روی سخن روشنفکران با هم ارز های خود باشد. دموکراسی، پوپولیسم، سکولاریسم، ناسیونالیسم و لیبرالیسم آیا در بین طیف کارگر و عامی ما شنوده ای خواهد داشت. آیا فریادهای کارگران بپا خیزید زنگ زده رنگ و بویی برای کارگر ایرانی دارد؟ چرا زبان ساده و قیاسی لازم را برای مخاطب داشتن این گروه های اجتماعی بکار نمیگیریم؟

اکنون، روزهای دیگری در راهند. افزایش جمعیت، تفاتهای طبقاتی آشکار و کم نظیر برای ایرانیان، فساد اداری و اقتصادی روز افزون و شکست آرمانهای سیاسی و مکتبی انقلابیون راه برای اینکه ایرانیان با نگرش تازه ای گوش به حرکت های سوسیالیسمی و کارگری بدهند، باز تر کرده است. یکی از این نگرش ها ریختن ترس مسلمانان کشور از ریسمان رنگی مکاشفات و مباحثات لازمه جامعه کارگری است. دانشجویان کشور ما سالهاست و بیش از دهها سال است که تب و تاب آزادی های سیاسی و رفرم ها را بجان خریده اند. چه انهاییکه در زمان شام روی نیمکت های دانشگاه افطاری میخوردند و چه آنها که خمینی را ضد امپریالیسم میدانستند در این صف بوده اند. چنبش سبز نیز موتور اصلی خود را از دانشجویان دارد. اما با این همه، امروز میبینیم که بدون همیاری گسترده کارگران و کارمندان و کاسبان امکان یک جنبش مدنی همه گیر بعید است.

موسوی و کروبی روز کارگر چند قدم کوتاه در این راستا و با جستاری نوتر از گذشته برداشتند. اما کافی نبود. چراکه این دو هیچکدام معتقد به وجود احزاب سوسیالیسم و یا کارگری نیستند. باورهای دینی آنان نمی گذارد به شفافیت بگویند نه شاه، نه انقلاب و خمینی کاری برای کارگران و لایه حقوق بگیر نکرده اند. هر چند که در زمان شاه رفاه مناسبی در جامعه بود، اما این ناشی از سیستم اقتصادی دارای گردش عادلانه و پویا آنزمان نبود. جنبش سبز باید بسوی آرمان های کارگری بنگرد و با آنها همسو شود. باید در کنار مبارزه مدنی خود از حقوق کارگران سخن گوید و از آینده ای سخن آورد که جایگاه کارگران و رفاه آنان باید تثبیت گردد. از این مهم هر کس که شانه خالی کند جه در داخل و چه در خارج ایران، روزی با آن مجبور به دست و پنجه نرم کردن است.