۱۳۹۱ اردیبهشت ۸, جمعه

کنفرانس واشنگتن


کنفرانس واشنگتن!
ما اندک هستیم اما شما قطب نما ندارید!

از جامیروکوای پرسیدند که چرا همیشه ماشین های اسپورت گران قیمت سوار میشوی؟ جواب اش این بود که همه میخواهند با ماشین از نقطه الف به نقطه ب برسند. اما، برای من مهم این است که چگونه برسم!

کنفرانس واشنگتن،  با به میان آمدن دیدگاههای شبکه سکولارهای سبز، اپوزیسیون را از این پس به صراحت در رویارویی با یک پرسش  قرار میدهد:  چگونه میخواهیم به گذار از دوران فعلی ایران و عبور از جمهوری اسلامی برسیم؟ پرسش ساده به نظر می آید ولی در اذهان و اندیشهء ایرانیان،  راهکاری در پشت این پرسش به چشم نمی آید و بس غریبستان و سنگستانی را بر سر راه مخالفان جمهوری اسلامی باز ساخته است. در این رابطه، مقالهء جمعه گردی  های  اسماعیل نوری علا[1] بی تردید نه تنها برای شبکه سکولارهای سبز، بلکه برای همهء آن کسانی که باوری به تعمیر و بهبود جمهوری اسلامی ندارند، دو منظر داشت. منظر یک، تاکیدی بر آزمودگی علمی اندیشه های خود او و دیدگاههای شبکه سکولار های سبز بود. و منظر بعدی آنکه، استراتژی سکولار دموکرات های راستین باید از اصلاح طلبان و اصلاح گران جداتر از گذشته باشد. با مرور زمان میبینم که این استدلال بسیار روان تر و متقن میشود در حالیکه در سوی جبهه مخالف، استدلال ها مدام بی رنگ تر و عوام فریبانه میگردند.  

درآمد آشکار

مرور زمان، شرایط بین المللی و موضع دولت باراک اوباما سر انجام اپوزیسیون برونمرز را به صریح گویی درباره راهکار <<برخورد>> با جمهوری اسلامی  کشانده است. هدف همه اگر بتوان به قول و فعل شان اعتماد کرد، حرکت دادن ایران به جهتی است که در آن بهبود شرایط اجتماعی / سیاسی را برای مردم ایران خواهان هستند. آری، بهبود شرایط را خواهان هستند. اما، همه خواهان دموکراسی و آزادی، جامعه ای بر مبنای حقوق بشر و سکولاریسم برای ایران نیستند. دست کم آقای اوباما نیست، و لایهء متمون اصلاح طلبان هم نیستند.  با این همه، زمان ما زمان گفتمان ها و مبارزه علمی است. این را اوباما برای هشت سال ریاستش شاید فراموش کند  و اصلاح طلبان هم از وحشت رویارویی با این واقعیت به  پشت سپر دینداری پناه ببرند، ولی با اینحال، گفتمان های غالب و جاذب این شفافیت را موجب شده، اجباری کرده و صراحت بیشتری را نیز در آینده  به همهء سپهرهای سیاسی جهان خواهد بخشید. شبکه سکولارهای سبز نیز بی گمان در دو سال اخیر این صراحت گویی را دربارهء مفاهیم کلیدی شرایط سیاسی ایران و بویژه در برونمرز با گفتمان های غالب خود دامن زاده است.

نگاهی میاندازیم به دیدگاههای یوشکا فیشر [2]، که تحلیل های سیاسی اش دربارهء ایران قابل تعمق است. وی در آخرین دیدگاهش به صراحت میگوید که سیاست های دولت اوباما جمهوری اسلامی را به قدرت باز گردانده است. جنگی در کار نیست. اسراییل تنها به میدان حملات نظامی نخواهد رفت. تحریم ها از کار آرایی کافی برخوردار نیستند و خط قرمز های جمهوری اسلامی برای حفظ نظام خود عملی تر و مقدورتر شده اند. این جای نوشته ام لبخند رضایت را به روی طرفداران جمهوری اسلامی نشاند. میدانم! این لبخند نوشتان باد! اما، این بیت خاقانی را با دستکاری من، جای نهاد و گزارهء را عوض کرده ام، با هم بخوانیم تا من ادامه دهم:
در جان تو اندیشهء من آتش افکند
کانرا بدوصد توفان کشتن نتوانی

ایران و ایرانی ساعت به ساعت به اندیشهء انسان مداری و خرد انسانی نزدیک تر میشود. و این همانا کار دشمنان این دو میوهء ناب دوران مدرن را در ایران سخت کرده است و روزی این دشمنان ناچیز و رنجور ، دست گدایی برای تکه ای مرحمت و نگاهی خواهند گشود. میدانم بسیاری هنوز بر سر نکات کلیدی چون تفاوت طبقاتی و بحران های سخت پس از اختلاف طبقاتی خشن تکیه میکنند و بی شک رویکرد آنان نیز علمی است که امروز بیش از هر زمانی اقتصاد حرف میزند. اما، من باور دارم ایران آینده تنها ایران طبقات و قوم ها و ادیان نیست. بلکه ایرانی است  برای هویت از دست رفتهء خویش و خرد انسانی و جمعی. برای ایران بطور دربست پیش بینی های متکی بر نگرش های چپ و راست را نمی توان پذیرفت. این را بارها تجربه کرده ایم.





پنجره

 به هر حال،  دیدگاه ها دربارهء آینده ایران، امروز در اپوزیسیون  سه لایه شده است :

یک  - رژیم جمهوری اسلامی ایران باید بماند و بهترین برای این دوران ایران است.
دو - رژیم جمهوری اسلامی باید برود چرا که هر روز ادامه حیات این رژیم به بهای ماههای عقب ماندن و مشکلات سخت برای ایران و ایرانیان است.
سه - رژیم جمهوری اسلامی را باید با اصلاحات داخلی به سوی دوران گذار برد.

من بعنوان یک انسان، ایرانی، عضو شبکه سکولارهای سبز ایران و پایبند به اصول این شبکه با طیف اول حرفی و سخنی ندارم و بدون رو  در رو شدن با این طیف، در جای خود با کلام و کار اجتماعی ام در نحیف کردن و تضعیف آنان میکوشم.

ولی در بارهء دیدگاههای دوم و سوم، باید گفت این پوستهء قضیه است. این رویهء ضخیم این جام است که درون آن برای بسیاری آشکار نیست.  کنفرانس واشنگتن اما بسیاری را به درون این جام علاقه مند کرده است، هر چند با تبی و شوقی موقت.

باز گردیم به این دورانی که ما را به طرف قدم های جدی و حرف های صریح میبرد! ما در دو فاز زمانی قرار داریم. فاز الف و فاز ب. فاز الف را این دوران را، دورانی بدانیم که برونمرز ایران بدان علاقه نشان میدهد که آن را دوران <<معرکه>> میخوانم  و فازبعدی یا فاز ب را دوران <<هراس>> میگذارم.

دوران معرکه، همین ماهها جاری و آتی هست که آنرا میسپاریم. در این دوران که به کارزاری مینماید که ویژگی های گوناگونی را از سوی نیروها و شخصیت های برونمرز مطرح میسازد، متاسفانه  وقت کشی و فرا افکنی و فرا فکنی ها و <<تحمیق [3]>> هنوز ابزاری کفایت کننده هستند.  اما روش مبارزه <<علمی>> که در عمل نقیضه بزرگ در تاریخ مبارزات اپوزیسیون برونمرز و حتی درونمرز بوده است، اندک اندک دارد ضروری دیده میشود و فهمیده میشود، و این همانا بزرگترین چالش و مشکل اساسی دوران معرکه است. این دوران معرکه بهبود مناسبات و اندیشه  را در برونمرز نشان میدهد.

در کنفرانس واشنگتن اما، طرفداران ادامهء اصلاحات و مسامحه با جمهوری اسلامی، دوران هراس را بسیار ترسناک و مخوف به تصویر کشیدند. و برای مقابله با آن دوران سیاه یا هراس، خود را بهترین ناجی نامیدند چرا که به این نتیجه <<پراگماتیک و عقلانی>> رسیده اند که بقای جمهوری اسلامی همانا نشکستن سد جلوی سیلاب دوران هراس است.

بر گزار کنندگان و بانیان این کنفرانس میگویند که با فروپاشی جمهوری اسلامی ایران به سراشیبی مشکلات دهشتناکی می افتد که عراق روی خوش آن دوران خواهد بود. میگویند با ورود به دوران برگزاری رفرواندم متکی به آرای مردم، ایران از مشکلات رهایی می یابد. میگویند دین و مردم جدایی ناپذیرند و باید از این داس مه نو غافل نبود. میگویند امریکا تکان میخورد اما بی فایده است چرا که  مردم خواهان روند بی خون و خون ریزی هستند و نمی خواهند کشور شان عراق شود. میگویند جدایی طلبان، کشور را نخست به خاک و خون میکشند و سپس تجزیه میکنند. [4]  میگویند جنگ با عراق، ماهیت نظام و دین و سرانجام، دوران <<هراس>> باید ما را قانع سازد که حکومت اسلامی ایران باید همانگونه که با سلام و صلوات آمده است، با سلام و صلوات برود.

 در این مقوله هیچ مشکلی با طرفداران این نگرش نمیتوان داشت که علی رغم تلاش ایدئولوژیک و فاشیستی حاکمان جمهوری اسلامی، مردم ایران راه زندگی <<انسان مدار>> را آغاز کرده اند و در شکل های گسترده ای به مبارزه برای گرفتن حقوق انسانی خود دامن زده اند و محصول کار آنان نیز با ارزش است و در همهء زمینه های فرهنگی و علمی و هنری. آ ری، مبارزه بی وقفه و شجاعانه بوسیله 5 سانت جای بازی خط روسری، خوف پرستان را خسته کرده است. گیتی گرایی و دوری از غم و ظلت و یاس، حاکمان را نا امید کرده است.


اما از سوی دیگر، آیا امروز، اثبات عقلانی وجود دارد که ایران با بهم ریختن ثبات ترسناک حکومت اسلامی <<عراق>> خواهد شد؟ اینکه جمهوری اسلامی، مام بمب گذاری و ترور نوین است جای انکار ندارد. اینکه در ایران، جان در کف های رژیم آماده اند همه جا را به خاک و خون بکشند، انکار را خلاف عقل میکند. اینکه تجزیه طلبان نیز سالها خشم ها و دلار ها و کینه هایشان را خرج کرده اند تا دین خود را به کور ذ‌هنی شان و اربابانشان در مقطعی ادا نمایند و این دوران <<هراس>> آب گل آلودی برای آنهاست ، نیز ، شک بر نمیدارد.

این ها را من منظر های قابل پیش بینی و محاسبه میبینم. اما بهیچوجه قطعیت ندارند. همیشه نمیتوان گفت <<ویتنام>> و <<عراق>> تکرار میشوند. ‌هرگز نمیتوان گفت مردم ایران نیز مثل مردم عراق سالها تروریست ها را در خانه و میان خود حفظ میکنند تا هفته ای چند بار در طول هشت سال بمب به جان مردم کشور شان بیافشانند. هرگز دلیل استواری نداریم که کردها و ترک ها و بلوچ های ایران به حمایت از آشوب های تجزیه طلبان آماده و سوگند خورده باشند.  این حدیث <<روباه و مرغدانی>> تا کجا باید پس از انقلاب، فانوس سو سو زن ما باشد ؟

برای من جای پرسش است که ‌چرا به این راحتی نقش مردم ایران را باز هم نادیده میگیریم؟ همه در این دوران قبل از دوران هراس حق حرف دارند و پتانسیل کنش جز مردم ایران! جدای طلب ها کار کشته اند، لباس شخصی های آدمکش ایرانی و لبنانی آماده اند، <<القاعده>>ء ایرانی منتظر است! پس مردم ایران چطور؟ این دست کم پنجاه و اندی میلیون  درونمرز که دور از خشونت می زییند و نگذاشته اند رنگ و بوی زندگی انسانی از سفره و رویشان برود، اینها هیچ کاره اند! ؟ صرفا ناظرند و ناتوان و چون کودکی اسیر حوادث خواهند شد؟ این  پنج میلیون ا یرانی برونمرز که بیشتر آنها را هنوز میتوان وطن پرست نامید و توان و ابزار هم کم ندارند، کنار گود نشین خوهند ماند؟ نه! اینطور نیست!  


هزار دستان و نوای خرد

فکر میکنند که کدیور ها و حقیقت جو ها و <<خاتمی>> شناسان بلبلان این کارزارند.

طرفداران وبنیان گذاران محفل نشینی های مثل کنفرانس واشنگتن، که در ارائه <<علمی>> راهکارهایشان ناتوان بودند و مرا به یاد کنفرانس های کرزای با روسای طوایف افغانستان می انداخت، به ما انحلال طلبان،  دلالت هایی را نیز از نگرش <<ایراندوستانه>>ء شان و بطور تلویحی مینمایانند که:

 1 - مردم ایران مشغول حیات عادی هستند و <<رضایت>> دارند که این وضع بدتر نشود و<<اصلاحاتی>>  صورت گیرد و آزادی بیشتری بیابند. این مردم آنطور ناراضی نیستند که بتوان <<نارضایتی>> را در کوچه و خیابان دید!
2 - مردم از اخبار و از استاندارد های جهانی سالها خبر نداشته اند و باید که آنان را با احتیاط به یک دوران جدید کشاند.
3 - عده ای هنوز باور به انقلاب و نظام دارند و نمیتوان آنها را نادیده گرفت، بنابرین بهتر است آنها را در کنار نگاه داشت  و به آنان امکان << تغییر>> داد.
4 - مردم ایران دیندار هستند و بنابرین <<راه>> همانا راه تمکین در برابر این واقعیت تاریخی و فرهنگی ایران است و گذار نیز از همین<< راه>> مقدور است. 

افسوس، ای کاش در خطا بودم،ای کاش جریانات به همین سادگی قابل رویت و دامت بود.اما اینان عندلیبی نیستند،  که زاغچهء های کوته فرازی هستند.

مشکل از اندیشهء غیر علمی ما ایرانیان است که فیزیکدان وشیمی دان و مورخ و سیاسی و شاعر و نقال و نوحه خوان ما با آن الفت دارند:

مگر نه اینکه حیوان قربانی انسان میشود؟ پس انسان باید قربانی چه بشود؟ خدا!
مگر نه اینکه وقتی به مرز کشوری تجاوز میشود مرز آن کشور مقدس میشود؟ پس تقدس چیز بدی نیست!
مگر نه اینکه اسلام روح زنده در شریان ایرانیان است؟ پس به قدرت اسلام است که همه را شکست میدهیم!
مگر نه آنکه نباید یک مدرسه را بدون ناظم و مدیر گذاشت؟ پس انسانها نیز بالای سر و ناظم میخواهند!
مگر نه اینکه ادیان الهی همیشه محروم و مظلوم مانده اند؟ پس اشتباهات را به نام دین نگذارید!
مگر شما در آشپزخانه ات نیاز به چاقو نداری؟ کشور هم نیاز به انرژی اتمی دارد!
مگر نه آنکه کشور ما نفت خیز است؟ پس غمی نیست و این رژیم واین ملک سالهای سالهمچنان با ثبات و قدرت است و بیم مدار!
مگر نه اینکه اسراییل بمب اتمی دارد؟ پس غلط میکند کسی که بگوید رژیم جمهوری اسلامی نباید داشته باشد!
مگر نه اینکه ایران من و من ایرانم؟ پس هر کس به آنجا حتی به جمهوری اسلامی تجاوز کند من با او میجنگم!
مگر نه اینکه ا سلام دارد سخت جانی میکند؟ پس شما نیز سخت و ثابت قدم پشت آن بایستید!
مگر نه اینکه جنگ بدبختی و فلاکت است؟ پس روی از آن بگردان و به آنکه حافظ توست راضی باش!
مگر نه اینکه مردم ایران با دنیا ارتباط زنده نداشته اند؟ پس کلام و زبان قابل فهم آنها را بنویس و ادامه بده!

این ها شاه بیت های گفتمان حاکم و عوام پسند برونمرز و درونمرز ایرانیان ، دست کم از شروع انقلاب تا همین کنفرانس واشنگتن بوده اند. از درون خانه های پدر سالارمان تا تریبون آزاد در واشنگتن برای ابراز <<عقلانیت>> و << منطق >> ایرانی با اینها، با افتخار ایستاده ایم!

مدتی پیش میر فطروس[5] در مقاله ای، که موجب شد <<وطن پرستان و جنگ ستیزان>> لنگ های خود را باز بتکانند و زوزه اش همه را خاموش کند، نگاهی علمی و سراسر فاکت و نمونه داشت به آنچه در ایران تحت جمهوی اسلامی میگذرد. این مقاله فریادی است که شنونده زیادی هنوز ندارد. آری در زمان دیجیتال هستیم.
میدانیم که نفت در آینده کم ارزش میشود. میدانیم جنگ های آینده جنگ های اقتصادی هستند تا برای بیش از هفت میلیارد جمعیت جهان نان و آب و واکسن و دارو و اکسیژن فراهم کند! این ها را میدانیم. دید ه ایم که هشت سال چگونه به خاتمی باختیم. جای سپاس دارد که باز یک چهار سال را به موسوی نباختیم! اما هنوز میگوییم جمهوری اسلامی اصلاح پذیر است و مردم ایران هم، آنچنان مشکل ندارند! بگذارید زندگی شان را بکنند تا آرام آرام آخوند ها بروند! کنفرانس واشنگتن زنگ را بصدا در آورد: ما برونمرزیان اقدام میکنیم تا خونی از بینی کسی نریزد و هم آخوند و هم بسیجی و هم ملت بی هزینه سنگین با هم کنار آیند.


محسن ذاکری
28 می 2012


[3]   به زوال کشاندن خرد و شناخت انسانها
[4] شاه نیز میگفت من بروم ایران ایرانستان میشود. امید که او در اشتباه بوده باشد همچون این سی واند سال گذشته. وقتی عراق خرمشهر را گرفت نیز بسیاری گفتند کشور رفت و بزودی اعراب استقلال اعلام میکنند.