درهمین صفحه، مقاله ای تحت عنوان "فقدان رهبری برای جنبش سبز" به این نکته اشاره ای داشتیم که جنبش سبز باید طیف کارگر را به سوی خود جلب کند. لزوم این امر از آنجایی است که اگر فکر کنیم اینبار هم چون جنبش مشروطه، ملی شدن نفت و یا انقلاب اسلامی میتوانیم حرکت مردمی را که به بر هم خوردن توازن قدرت در ایران انهم بدون شکنجی آشکار در شرایط اقتصادی ایران و برداشت از این شرایط داشته باشیم ، کاملا خوش باوری کرده ایم. ایران هیچگاه حرکت کارگری منسجم و سازمان یافته نداشته است. دلایل این فقدان بر میگردند به بافت فرهنگی ایرانیان و به شرایطی که در دوران اتحاد جماهیر شوروی سیاست های حاکمان را جهت میداد.
جامعه دین زده ایران از سالها پیش یاد گرفت که مارکسیسم وسوسیالیسم ضد دین هستند و هیچگاه دین را بر نمی تابند. این نگرش که در عمل و در باطن نیز چندان بی اساس نمی نمود دست به یک گزینش تاریخی زد: ایران با این دو مکتب سر سازش ندارد، چونکه ایرانی دین را بر میگزیند. دولت شاه نیز از ترس گرفتار آمدن به کمونیسم و با باور شدید به حفظ نظام پادشاهی مطلق، گزینه مذهب گرایی را بهتر دید و به مذهب گرایان میدان نیز داد.
اما جهان اقتصاد پویا و خواهان تکنولوژی برتر، بویژه در اروپا، این گونه عمل نکرد. سختی های بازمانده پس از جنگ جهانی دوم و لیبرالیسم گرایی اقشار مردم از یک سو و از سوی دیگر نیاز به کار و تولید فراوان، کشورهای اروپایی را معتدل گردانید تا مزیت های سوسیالیسم و آرمان های آنرا جدی بگیرند و از بحران ها و شکست های اجتماعی فاصله یابند. تشکیل سندیکاهای کارگری، گسترش و رشد انجمن ها و سازمانهای مردمی توانستند دست خود را به سکانهای هدایت جامعه برسانند. سوسیالیسم اروپایی نه هیبت ترسناک کمونیستی داشت و نه اسب سرکش اقتصاد آزاد بی مرز را. بلکه به آرامی در کنار نیروهای راست و با دادن هزینه های سنگین به رشد خود ادامه داد. طیف کارمند، کارگر و کاسب های خرد را بسوی خود جلب کرد و سپس بسوی اتوریته ی سیاسی گام برداشت و عظیم شد. حتی الگوهای حکومت پادشاهی نیز در اروپا در برابر این پدیده ضروری و مثبت توانستند انعطاف و درک لازمه را صاحب شوند.
ایران ما، اما هنوز دچار برداشتهایی مالیخولیایی از تشکل های کارگری و صنفی است. دینیون همان بذر بی رمق و نازای "برادری" را به زمین اندیشه مردم میپاشند: دیگری دارد و دیگری کمتر دارد. آنکه دارد به آنکه کمتر دارد می بخشد. دینکاران میدانند چه میگویند و چرا میگویند. سرمایه داران نیز سالهاست خر خود را میچرانند. نه حاضرند زیر بار مالیات های عادلانه بروند و نه تن به رفرم های اقتصادی میدهند. این نکته نیز جای تامل و دگرنگری دارد که روی سخن روشنفکران ما با کیست؟ خود میگوییم نسل جوان و تحصیلکرده ایرانی روشن است و در بسیاری از میدانهای سیاسی و اجتماعی چیرگی اندیشه خود را به اثبات رسانده است. پس آیا باز هم باید روی سخن روشنفکران با هم ارز های خود باشد. دموکراسی، پوپولیسم، سکولاریسم، ناسیونالیسم و لیبرالیسم آیا در بین طیف کارگر و عامی ما شنوده ای خواهد داشت. آیا فریادهای کارگران بپا خیزید زنگ زده رنگ و بویی برای کارگر ایرانی دارد؟ چرا زبان ساده و قیاسی لازم را برای مخاطب داشتن این گروه های اجتماعی بکار نمیگیریم؟
اکنون، روزهای دیگری در راهند. افزایش جمعیت، تفاتهای طبقاتی آشکار و کم نظیر برای ایرانیان، فساد اداری و اقتصادی روز افزون و شکست آرمانهای سیاسی و مکتبی انقلابیون راه برای اینکه ایرانیان با نگرش تازه ای گوش به حرکت های سوسیالیسمی و کارگری بدهند، باز تر کرده است. یکی از این نگرش ها ریختن ترس مسلمانان کشور از ریسمان رنگی مکاشفات و مباحثات لازمه جامعه کارگری است. دانشجویان کشور ما سالهاست و بیش از دهها سال است که تب و تاب آزادی های سیاسی و رفرم ها را بجان خریده اند. چه انهاییکه در زمان شام روی نیمکت های دانشگاه افطاری میخوردند و چه آنها که خمینی را ضد امپریالیسم میدانستند در این صف بوده اند. چنبش سبز نیز موتور اصلی خود را از دانشجویان دارد. اما با این همه، امروز میبینیم که بدون همیاری گسترده کارگران و کارمندان و کاسبان امکان یک جنبش مدنی همه گیر بعید است.
موسوی و کروبی روز کارگر چند قدم کوتاه در این راستا و با جستاری نوتر از گذشته برداشتند. اما کافی نبود. چراکه این دو هیچکدام معتقد به وجود احزاب سوسیالیسم و یا کارگری نیستند. باورهای دینی آنان نمی گذارد به شفافیت بگویند نه شاه، نه انقلاب و خمینی کاری برای کارگران و لایه حقوق بگیر نکرده اند. هر چند که در زمان شاه رفاه مناسبی در جامعه بود، اما این ناشی از سیستم اقتصادی دارای گردش عادلانه و پویا آنزمان نبود. جنبش سبز باید بسوی آرمان های کارگری بنگرد و با آنها همسو شود. باید در کنار مبارزه مدنی خود از حقوق کارگران سخن گوید و از آینده ای سخن آورد که جایگاه کارگران و رفاه آنان باید تثبیت گردد. از این مهم هر کس که شانه خالی کند جه در داخل و چه در خارج ایران، روزی با آن مجبور به دست و پنجه نرم کردن است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر