۱۳۸۹ تیر ۲۰, یکشنبه

میزان ها راحت صافکاری میشوند. دل نگران روس ها !





سایت پیک نت سر مقاله ی راه توده را تحت عنوان " ضرورت فرا رویاندن جنبش ضد کودتا به جنبش ملی علیه سیاست جنگی" منتشر ساخته است. آنچه در ادامه ملاحظه میشود تاویل و نگاهی است به این مقاله. بخش هایی از سر مقاله را قبل از پرداختن به آن با حروف ایتالیک مشخص کرده ام.



سر مقاله راه توده اینگونه آغاز میشود:
توصیه های حیرت آوری به ما می کنند. از جمله این که اسم آیت الله خمینی را بدون پیشوند و پسوندهائی که خود توصیه کنندگان به کار می برند نبریم! از گرباچف و نظراتش استفاده کنیم! درباره خطر حمله به ایران چیز ننویسیم زیرا به نفع کودتاچی ها برای سرکوب بیشتر است و...
آنها که این نوع توصیه ها را به ما می کنند، دو گروه اند با دو ادبیات. یک ادبیات آلوده به خشم و مخالفت با اصل انقلاب در سال 57، که ویژه وابستگان به نظام دیکتاتوری شاه است، و ادبیات دیگری که رگه هائی از تفکرات توده ای و یا چپ دارد، اما دور افتاده از جامعه و حتی سازمان و حزبی که در آن فعال بوده اند.

سخت است بتوان گفت منظور نویسنده از "ادبیات" چیست؟ اما من با این اصل وارد بحث میشوم که چنین استنادی دور از هر گونه منطق و بینش سیاسی است. اگر کسی میگوید نام آیت الله را بدون این پیشوند ببرید حتما نباید وابسته به نظام شاه بوده باشد ویا چپ دور افتاده از جامعه ی ایران. جهش و گسل بی نظیر تاریخی در کشور ما نسبت و در دیدگاه به مذهب روی داده است. از جمله اینکه القابی که سالها برای قشر روحانی ایرانی آبرو یدک می کشید مثل آیت الله، همراه دیگر نگرش ها از دین دچار مشکلی بزرگ برای حفظ اعتبار خود شده است. در ادبیات دموکراتیک و بیطرف، بجز در جاییکه نیاز به تاکید بر پایگان حرفه ای و یا اجتماعی فرد نباشد، ما نیازی به تکرار القاب و کنیه و عنوان ها نداریم. برای مثال شما نیازی ندارید بنویسید پریزیدنت بیل کلینتون مگر آنکه ذکر سمت او جهت تکیه بر این نکته است که بیل کلینتون در چه مقامی و سمتی با مسئله در ارتباط بوده است. ‌همینطور ذکر نام یدالله سحابی، میر حسین موسوی، احمد مدنی، محمد رضا شجریان، رضا پهلوی باید بدون پیشوند باشد تا رعایت تساوی حقوق انسانی را با دیگر افراد جامعه کرده باشیم. اما بغیر از زمانیکه زمینه مطلب الزام میدارد که به مخاطب بگوییم احمد مدنی که دریادار بود، دیگر ذکر این سمت جز تاکیدی مضاعف و مجازی بر اهمیت مقام فرد چیز دیگری را به همراه ندارد.

بحث انقلاب 57 و خشم و نفرت از آن بحث وسیعی است که فقط ویژه طرفداران و نزدیکان تاج و تخت محمد رضا پهلوی نیست. شاید نویسنده سر مقاله برای شنیدن صدای آزمون ها و پیام های تاریخی عمرش کفاف ندهد و امثال من نیز آرزودار بمیریم که کف ها بر آمده از آب، ماهیان سر بلند کنند و بگویند آن انقلاب، با این همه خونریزی و نفرت و بیرحمی و آزادی ستیزی، چاره ی مشکلات ایران نبود و هر کس که تخم آنرا کاشت و پروراند، جدا از اینکه سرش کلاه رفت – که نباید میرفت، و یا اینکه به خواستش رسید، در مسیر اشتباه گران و ویرانگر راه سپرده است. اما این خوش خیالی و سفسطه است که مخالفان انقلاب سال 57 از طرفداران و سر سپردگان رژیم محمد رضا پهلوی بوده اند و هستند. اگر این مشکل شما با کسانی است که برای شما پست میفرستند، باید بگویم طیف تاریخ گذشته ای را علاقه مند سایت و راه توده ساخته اید!

آیا امروز ایرانیی با سن کمتر از سی سال که مخالف انقلاب و دستاورد های آن است، هرگز حق ندارد خواهان بازگشت سیستم پادشاهی به کشورش باشد؟ آیا نویسنده سر مقاله میتواند موجودیت چنین فردی را تحمل کند تا رسد به ادبیاتش؟

ادامه سر مقاله:

ما گاه در پاسخ به پیام و ای میل این افراد، اشاره به دلائل و نظرات خود کرده ایم، اما واقعیت اینست که جدا افتادگی آنها از جامعه ایران چنان عمیق است که با این پیام ها و پاسخ های ما، این عقب ماندگی نمی تواند جبران شود. برای آنکه جانب انصاف را رعایت کرده باشیم، می نویسیم که در میان این دو طیف، هستند کسانی که در داخل کشور زندگی می کنند و پاسخ های ما را، حداقل پس از مدتی که خود به آن اندیشیده و با رویدادهای اطراف خود تطبیق داده اند، پذیرفته اند. مانند تبلیغ هدایت شده "نقش روسیه در کودتای 22 خرداد" که بتدریج منطق جای هیجان را گرفت و بسیاری پذیرفتند که این تبلیغ می تواند کار خود کودتاچی ها و سازمان های اطلاعاتی و جاسوسی بین‌المللی برای گمراه کردن مردم بوده باشد. همچنان که پذیرفتند تفاوت میان اتحاد شوروی و دولت روسیه کنونی را، که ما خود نیز از منتقدان بسیار جدی دومی و مدافع اولی هستیم.

نویسنده عزیز، این، چه ادبیاتی است؟ شما هم که باز دست میگذارید روی این نکته که مردم "نفهمیدند"، که تبلیغات بود علیه روس ها وگرنه روس ها نقشی در کودتا نداشتند. آیا تناقض اندیشه خود را نمی بینید؟ مگر مردم ایران در طول سالها ی گذشته کم شاهد همکاری های منافع طلبانه روس ها با رژیم جمهوری اسلامی بوده اند؟ مگر حمایت های روس از این رژیم به نفع مردم ایران بوده است؟ یعنی نیروهای سبز، که آبروی رفته را به ایران باز گرداندند، اینقدر توان تشخیص و یا حتی حق آن را ندارند که پس از سی سال شعار علیه امریکا و اسراییل، وقتی لازم می بینند شعار علیه روس ها بدهند؟ چرا؟ روس ها برای ما لازمه ی چه هستند؟

ڕژیم که میگوید همه چیز از تبلیغات خارجی ها و مزدوران آنان است. شما هم که میگویید نگرش مردم ایران به روس ها ( که دراصل یافتن فرصت مناسبی برای خالی کردن فریاد ها یشان سر روس ها بود) بی اساس است و بر پایه تبلیغات طرفداران احمدی نژاد و کودتا چی ها بوده است.
اگر شما طرفدار اتحاد شوروی هستید و در ادامه این مقاله با صراحت ابراز میدارید که فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی یک فاجعه بوده است و منتقد روس های فعلی، حالا این وسط چرا سنگ بی گناهی یا با گناهی روس ها را بر داشته اید و سبک و سنگین میکنید؟

ادامه مقاله:

آنچه درباره آیت الله خمینی می توانیم بگوئیم و در واقع تکرار کنیم و خوشبختانه خمینی ستیزی کودتاچی ها نیز ما را دراین زمینه یاری کرده، اینست که، ما اطلاعات دقیقی از آنچه در سالهای 58 تا 67 در بیت آیت الله خمینی گذشت نداریم و نمی دانیم چه افرادی و چه دست هائی در آنجا فعال بودند و نقش آنها در تصمیمات ایشان و یا تصمیماتی که بنام ایشان اعلام شد چه بوده است. نقش پسر وی، احمد خمینی در این میان چه بود و دهها و دهها مسئله دیگر که از آن با خبر نیستیم. مانند ماجرا فتوای قتل عام زندانیان سیاسی در سال 67. ما می توانیم وقایع را تحلیل کنیم و برای مثال بگوئیم که آن قتل عام در خدمت کدام جریان حکومتی و به سود چه کسانی بود، اما نمی توانیم درباره نقش افراد با این قاطعیت قضاوت کنیم.

آیا من ادبیات نویسنده سر مقاله را درست میفهمم؟ شما که طرفدار اتحاد جماهیر شوروی هستید، تنها میزان شما برای قضاوت درباره ی روح الله خمینی صحت یا عدم صحت آنچه که به این فرد نسبت میدهند و آنهم بویژه درباره وقایع سال های 58 تا 67 هجری خورشیدی است؟ شما وقایع را تحلیل کرده اید و از این منظر که آن قتل عام در خدمت کدام جریان حکومتی بوده است؟ پس سهم ما و وظیفه سنگین ما در ازای گذار از این سی سال خونین، ویرانگر، و آکنده به فساد اقتصادی از کجا باید سر در آورد؟ شما علملکرد و اشتباهات سیاسی روح الله خمینی را با شک به صحت ادعاهای کسانی چون حسینعلی منتظری نیز، مورد قضاوت قرار می دهید؟ و اینگونه می خواهید مخاطبین خود را قانع سازید که همه چیز را می توان فدای سلیقه و نظر توده مذهبی ایران کرد؟
از سر مقاله شما اینگونه می فهمیم که وظیفه بنیادین شما بس دارای تناقض های بزرگی است. کار و وظیفه شما چیست؟ آگاه کردن مردم از راه احترام به آرائ اشتباه آنها و زیر پا گذاشتن حقایق گفتنی؟ یا اینکه نادیده گرفتن شعور سیاسی کم نظیر جنبش سبز، چراکه علیه روس ها شعار دادند؟

ادامه مقاله:

خوشبختانه در یکسال اخیر، اطلاعاتی از دهان مقامات گذشته و حال انتشار یافته که می تواند در ادامه خود، به بازگشائی گره های کور گذشته کمک کند. برای نمونه، مصاحبه دادستان جدید تهران که برای تخریب میرحسین موسوی قتل عام را تائید کرد و سعی کرد این توپ را بطرف میرحسین موسوی پرت کند! این درحالی است که هنوز افراد صاحب اطلاعی در این باره – مانند آیت الله موسوی اردبیلی رئیس وقت قوه قضائیه و یا علی خامنه ای رئیس جمهور وقت و یا هاشمی رفسنجانی رئیس وقت مجلس- دهان نگشوده اند.

آیا میتوان نتیجه ای را دنبال کرد که چرا فقط برای موسوی اردبیلی پیشوند آیت الله را آورده اید؟

ثانیا، میر حسین موسوی زنده است. زبان و قلم موثری را هم دارد. یکسال و اندی است تحت عنوان هایی چون همراه جنبش سبز بیانیه در حمایت از خواست های اولیه این جنبش صادر میکند. در مجموع نمره ی خوبی نیز از این انتخاب و کنش سیاسی پس از کودتا گرفته است و لایق آن هم هست. اما وی زنده است و نیاز به وکیل برای بازنویسی تاریخ زندگی سیاسی اش ندارد. بگذارید و بگذاریم در زمان مکفی وی خود به این مسئله ها بپردازد. وی طفره نخواهد رفت و جرات برخورد با مسئله را دارد. سایت پیک نت با کلام و گفتمانی بعضا کاملا مر جعیتی می خواهد این دکلمه را به همه بقبولاند که موسوی بهترین است. بیاد دارید که چه سرمایه گذاری روی محمد خاتمی، رییس جمهور، کردید؟ امروزه سکوت را بر می گزیند و حتی از هاشمی رفسنجانی آرام تر شده است.

ادامه مقاله:

نکته بسیار مهم دیگری که ما آن را رعایت می کنیم، احترامی است که توده مردم مذهبی ایران نسبت به آیت الله خمینی دارند و ضمنا ذکر عنوان وی "آیت الله" درعین حال که مراعات احترامی است که مردم برای وی دارند، عنوان مذهبی وی است. وقتی از این جنبه مذهبی فاصله بگیریم و وارد نقش آفرینی سیاسی وی شویم، آنوقت ما هم، نکات برجسته ای را در وی می شناسیم که همراه است با نقاط ضعف سیاسی. بنابراین، باید دو بحث را از هم جدا کرد. نقش وموقعیت مذهبی، نقش و موقعیت سیاسی. درباره اولی ما صاحب نظر نیستیم و درباره دومی هنوز نیازمند اطلاعات دقیق تری برای قضاوت نهائی هستیم.

با شگفتی از این نگاه جزمی و تفسیری شما به وقایع سیاسی که حد اقل از دیدگاه حقوق بشری شرمنده و رو سیاه شده اند، باید بگویم ادبیات این نوشتار نشان از همه چیز دارد بجز کارشناسی. شما در مورد امور مذهبی صاحب نظر نیستید! در مورد دینامیسم اجتماعی آن چطور؟ در باره ی آسیب های اجتماعی ترکیب مذهب و قدرت سیاسی چطور؟ آیا شما اگر بخواهید درباره مثلا فساد مالی فیفا بنویسید باید صاحب نظر فوتبال باشید؟

ادامه مقاله:

اما، توصیه سوم که بسیارهم مهم است. یعنی حمله به ایران.
ما برخلاف آن گروه که دوستانه به ما توصیه می کنند کمتر درباره حمله نظامی به ایران بنویسیم، اعتقاد داریم که اتفاقا درباره این خطر باید اکنون نوشت، فردای وقوع این حادثه دیر است. مانند دوران پیش از حمله ارتش صدام حسین به ایران، که رهبری وقت حزب توده ایران بی وقفه نسبت به این خطر هشدار می داد و یا هشدارهای مکررش درباره پرهیز از افتادن به دام جنگ فرسایشی و ورود به خاک عراق!

آنها که توصیه بی اساسی را به شما می کنند، احتمالا در دوران سیاه و سفید جنگ سرد بسر میبرند و از فن آوری اطلاعات و رسانه های گسترده امروزی رنگ و اثری نمی بینند. اما در تمام سر مقاله شما با این واژه ادبیات شما، "خطر"، کاملا موافق هستم. آری خطر را باید به موقع گفت و بطور کلی خطر حمله نظامی در یک جنگ نا برابر برای همه باید قابل لمس باشد. ای کاش همه ی ما در زمینه ی امور سیاسی – اجتماعی بتوانیم خطرهای گوشزد شده دیگران را نیز بدون تعصب و با اصولی متناسب با جهان واقعیات بشنویم و از آنها یاد گرفتن پویا را بیاموزیم.

محسن ذاکری 19 تیر ماه 1389

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر