۱۳۹۰ خرداد ۲۷, جمعه

جبر تاریخ و افق جامعه شناسیک

جبر تاریخ و افق جامعه شناسیک
ارسطو با بینش زمان خود، برای به تصویر کشیدن نظم هستی، حرکت از زمین بسوی آسمان، چه در وصف گیاه و چه در وصف انسان را، پرداخته و اندیشیده بود. وی نفس پویای هستی را با زندانی بودن در دل خاک در ستیز میدید و حاصل این ستیز را سر به آسمان و تکامل کشیدن وصف کرده بود. این مضمون ادامه یافت و علمی و فلسفی شد. هگل گفت دست یابی به آزادی یک جبر تاریخی است و از آن گریزی نیست. از آزادی طبیعت و قوانین آن گرفته تا آزادی انسان، هر دو تابعی از جبر زمان اند. ‌ انسان در شرایطی خاصی در تاریخ خود به این نتیجه می رسد که باید کنشی نشان دهد و حرکت تازه ای نماید. اینکه انسان تا چه حد بر این شرایط خود آگاهی دارد و چگونه ورود به این دوران را می فهمد، بحثی است که از ترکیب تناقض ها شروع میگردد و به زایش یک نتیجه اجباری منتهی میگردد. ‌جدل و مناقشهء چیزهایی که با هم در تناقض هستند راه بر انسان می بندند و او را بسوی انتخابی میبرند که التزامی است . انسان که خود حامل دو محموله آبستن جدل و بحث است، از آن میانه سر انجام بار می بندد و سالم براهش ادامه میدهد.
به بیان فلسفی، این دیالتیک برخورد متناقض ها را انسان میشنود و در برابر آن مسیر تازه ای را پیش میگیرد. در این میان مناسبات اجتماعی بی شک غبار روی تناقض های اندیشه و کردار انسانی را کنار می زنند و امکان دیدن به انسانها میدهند تا که تناقض ها و نفی های پی در پی را ببیند و در برابر جبر زمان خود – زمانی که تابع آن هستند - پاسخ دهد. این شالودهء بنیادین جبر تاریخ و دیالکتیک را بعدها مارکسیست ها آرایشی عجیب نمودند و سرنوشت بشر را به دیکتاتوری پرولتاریا بخیه زدند.
آنسو تر در کنار دریای خروشان لنبنیسم، جهان غرب، دیالکتیک تاریخی خود را با بهای سنگین برای سکولاریسم و دموکراسی پذیرفت و بارور نمود. گادامر نیز انسان را تابعی از معناهای منتخب و چیده شدهء زیر کمان تاریخ دانست. وی و اندیشمندان هرمنوتیک با دستی فراخ و نگاهی پر امید، دیگرگونه از فرمالیست ها و ساختار گراها، انسان را در پیچ و خم های نادیدنی افق معنایی زمان خود، وفق یافته با معنای برتر و دور از خطا ی نظر و پیش داوری می بینند. ‌همهء اینها در مجموع یک نوید مشترک دارند که انسان در زمان خود اگر به زاییدهء سنتز ها و تحولات اجتماعی اش بی تفاوت باشد، در افق زیان و بازندگی جای گرفته است. و این افق صد افسوس تاوانی محدود به جایگاه و زمان نمی شناسد بل به آینده نیز کشیده میشود. جوهر پویای همه این مسیر، آگاهی از زمان و زمان آگاهی است.
برویم سراغ ایران خودمان که << جبر >> را خوب می شناسد. از جبر مشیت الهی گرفته تا جبر زن بودن را، از زمان زرتشت تا امروز انقلاب اسلامی، ایرانی با جان و روح و اندیشهء ما مخلوط داشته است. اگر دنیای امروز را در نظر بگیریم – دنیای دیجیتال و دهکده ای شدن جهان - آگاهی از زمان و زمان آگاهی همانا دو  ستون ستبر هستند که با آنها ساختن ایوان سعادت – زیر کمان تاریخ - مقدور است . اما این کار به این سادگی هم نیست، مشکلی نادیدنی در راه است. در دوران دیجیتال، جبر تاریخ و زمان، با گذشته ودوران قبل از دیجیتال همسان نیستند و از جنس دیگری هستند. جنسی که همه جهانیان را با چالش های غریبی و پیش بینی نشده ای روبرو می کند.

تفاوت تقسیم ثروت بین کشورهای ثروتمند و فقیر جهان را ملاحظه نماییم.
زمان – سال
ضریب تفاوت
1835
1/3
1900
1/33
1990
1/77
1999
1/777
آنجه در این جدول دیدنی است رشد این تفاوت در طول 9 سال است از 1990 تا 1999. این همان نا پیدا در آرایش دیالکتیک مارکسیستی است. دوران دیجیتال و تولید سرسام آور و بهم خوردن تناسب ارزش سرمایه و کار و مکانیسم های توزیع سرمایه، جهان را به اینجا کشانده اند که می بینیم. در این دوران ملت ما روی به التزام ها و جبر های دیگری روی آورده است  و دست به ساختن نماد های ارزشی و اجتماعی دیگری خسته میکند. چه میکند این ملت و چه دارد؟ چه را باید بعنوان جبر‌ و التزام زمان خود تمیز دهد؟ چه نگرشی میتواند ما را از سقوط بیشتر محفوظ دارد؟
در این چنین دورانی ببینیم چه می شنویم:
اکثریت ایرانیانی که در خارج بسر میبرند گریختگان از حکومت مذهبی هستند و کسانیکه در خارج
از ایران زندگی میکنند چه بدانند چه ندانند، چه بخواهند و چه نخواهند، سکولار هستند. هر کسی که از مرزهای ایران میگذرد و به خارج کشور می آید تا آزاد بیاندیشد و آزاد سخن بگوید، حتی اگر سخنش در باب مذهب باشد، او یک آدم سکولار است./
این ها بخشی از سخنان اسماعیل نوری علا در پایان همایش سکولارهای سبز در تورنتو است. میدانم بسیاری این جملات را ساده نگریسته اند.  بسیاری این جملات و پیش نداها را تلفیقی از بازی کلام و جلب احساس می یابند. یقین دارم بسیاری این تک ضربه های پر ظرافت را بر
پیکرهء باور های ایرانی ها بی اثر میدانند. ملا لغتی ها خواهند گفت برونمرزی ها شاید سکولار باشند اما از درونمرزی ها کسی چیزی نمی داند. خواهند گفت چرا هر که از روی اجبار از ایران خارج گردد یک سکولار است. میتوان احساس کرد که چگونه این کلمات و افق حضور برای بسیاری چیزی بیش از یک لحظه که پایان یک همایش را به تصویر میکشد ولحظه ای
تاریخی نیست. اما سخت و دردناک در اشتباهند. دید جامعه شناسیکی که در پس این شناسه سازی قصد دارد ایرانیان را از قالب بی حرکت و بازندهء دهه های اخیر بیرون آورد، هر چند میوه درس ها و بررسی های جامعه شناسی است، اما بر خاسته از پرتو های افق جبر زمان ما ایرانیان است. افقی که اگر از آن سهل بگذریم آینده باز بسود ما نخواهد چرخید. فهمیدن معنای این افق، همان فهم تناقض های گذشته و کم باری اندیشه ها و باور های ماست.
این افق هر چند پرتو های جبر زمان کوچ نشینان و آوارگان میلیونی را می تاباند اما بی پروا میگوید هر آنکه در درونمرز نیز بی تاب آزاد اندیشیدن و آزاد گفتن است، یک آدم سکولار است. نوری علا میگوید من و تو سکولار هستیم چرا که زمان ما و آگاهی از زمان ما، ما را بدان محکوم میکند. ما راهی جز سکولار بودن نداریم، چرا که تقابل و ستیز بین گوهر آزادی پرست و زندگی گزین آدم امروز، با آنچه در طول تاریخ ایران گذشته است، محصولی جز سکولاریسم نو نمی توانند داشته باشند. دنیای فن آوری اطلاعات و دیجیتال راهی را برای جز این بودن – سکولار بودن – به ایرانیان نشان نمی دهد. ‌هم نخبه گان و هم عوام، باید این معانی و شواهد گرد آمده از دیالکتیک مدل حکومت مذهبی و مذهب سالار با جهان پویای آزادی و برابری را ببینند. و اگر نبینند این افق، افق خسران و زیان برای افق های آینده خواهد بود. از کدام افق آدم ایرانی بار سالم بر می بندد و به آینده امیدوار میشود؟
دیروز، امروز و فردا و تاریخ من و تو، در بسیاری از بزنگاه های حساس در انتظار واکنش دیالکتیکی ما بوده اند. و ما خوب میدانیم اگر با آگاهی و زمان،گزیده بودیم، امروز ایران ما اینگونه که هست نبود. پس، کدام افق حقیقی است و کدام مجازی؟ كدام افق ما را مصون و ایمن از آینده ای نا زا میسازد. افق ملی مذهبی ها، افق باور به استنتاج از کتاب دین و عمل به قانون دینی، افق ترکیب ملی گرایی و مذهب سالاری، افق ولایت فقه با ظاهری و اطواری نو گرا، افق شکیبایی در برابر احساسات جریحه بردار دین مدار ها؟ یا افق سکولارها؟
محسن ذاکری
چهاردهم ژون 2011
1/ STT- Suomen tietotoimisto, archive 1999

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر