۱۳۸۸ آذر ۲۹, یکشنبه

تپه تپه سبزی غمباد ها، چهار - اندیشه انتقادی

آنگاه که تصدیق ها دروغ میگویند!

تربیت و پرورش از لحظه شروع به حرکت و به کار گیری شدن، مطلوب ها و دلخواه های تمدنی و فرهنگی را در نظر دارند. اینکه یک تمدن تا کجا و تا چه زمان توان دارد که این پیام و انگیزه را نگهبان و مدل باشد، بی شک یکی از گیراترین مباحث در بررسی و باز شناسی کارکرد تمدن هاست.

چرا جمهوری اسلامی با تکیه بر اسلام نتوانست نسل پس از انقلاب را در راستای اهداف خویش تربیت نماید. و در پایان، که آغاز گشته است، می بینیم جزچند میلیون جوان سرخورده تهاجمی و با اختلالات روانی را بدور خود ندارد. چرا انقلابی که میگفت ما در پی آسایش و معراج انسانیم، اکنون آسایش شب ها و روزهای ولی نعمتان خود را بریده است و با توصل به دروغ واستبداد میخواهد خود را از چاه پستی بیرون بکشد. چگونه است که در جمهوری اسلامی – که بنیانگزاران آن مدام دم از انسانیت و ارزش والای انسان میزنند – تا این حد صاحبان قدرت و طرفداران چند میلیونی آنها عاری از انسانیت عمل مینمایند. چرا جنبش سبز از وقاحت، آزادی ستیزی، بیرحمی و خود پرستی سرکوبگران شگفت زده شده است؟ چرا سر کوبگران، هر چند که به دروغ، با اینکه ادعای تعالی انسان را میکنند، مدت هاست نمی توانند حتی به وجهه خویش بیندیشند؟

اندیشه انتقادی و جایگزین کردن آن در سبک پرورش یکی از مهـم های اساسی در فرهنگ و تمدن غرب بشمار میرود. ڕیشه این جایگاهی را که برای اندیشه انتقادی قائل هستند میتوان در عمل، تلاش برای دست یابی به تمدنی دانست که میخواهد بربافته از عقلانیت باشد: اینکه انسان چه هنگام تصدیق نماید و یا ننماید، بداند چرا تصدیق می نماید و بداند چرا تصدیق نمی نماید. روش های آموزشی و پرورشی در دو بعد عملی و تئوریک حرکت میکنند. پرورش تصدیق گرا بیشتر در ابعاد کنش های عملی به نتایج مثبت میرسد. در حالیکه تصدیق گرایی را در ابعاد تئوریک نمیتوان کاملا کنترل کرد و یا تحت نظر داشت. 1 این را کمی بازتر بررسی نماییم:

آنچه بطور فاحش در جمهوری اسلامی از چشم نظام مخفی مانده است همین دگرسان شدن اندیشه و نگرش نسل پس از انقلاب است. با اینکه رژیم بوسیله قیچی دو دم آموزش در دوره قبل دانشگاهی و همینطور دانشگاهی گمان میکرده است همهء دگر اندیشی ها را بریده و خشک گردانیده است، اما جنبش سبز نشان داد که ریشه های عمیق و قطور دگر اندیشی از دسترس ویرانگران دور مانده اند. تصدیق های از روی اجبار جوانان هیچ نشانی از تصدیق کنش ذهنی آنها ندارد.:

طرفداران این نظریه که اندیشه انتقادی و آزادی هوشمند به هم مربوط هستند، بسیارند.از دید این گروه برخورداری از آزادی هوشمند فکر و اندیشه انسانی ارتباط مستقیم با رهایی از پیش داوری ها را دارد. این مهم در علوم آموزش و پرورش امروزی جایگاه ویژه ای یافته است. از سوی دیگر پسا مدرنیسم با زیر سئوال بردن چهره ایده الی که از دانش داریم، پا فراتر نهاده و ارزش شک نقاد و تردید در باورها را بالاتر از همه چیز میداند. برداشت و باور فرد از جسم مادی و انسان بودن خویش باز میگردد به اندیشه آن فرد، که بی شک رنگ و بوی سوبژه فرد در آن انکار ناپذیر است. فرد حق دارد اندیشه خود را زیر سئوال برد و دگرگونی را بر آن روا ببیند. 2 بنابراین سیر تکامل در تمدن غرب و دست یابی به نحوه نگرش پسامدرنیسمی به علوم انسانی و هنر، هر چند در ظاهر و بعنوان بهانه ای برای دگرگونی ستیزان مناسب می نماید که روی بر گرداندن از همه چیز است و از جمله مدرنیسم، اما یک جوهر پویا و گوهری والا را در خود نگهبان و پاسدار بوده است که همانا اندیشه انتقادی انسانی است. این جایگاه اندیشه انتقادی انسانی پیوند محکمی با اصول اندیشه پرورشی در علوم انسانی دارد. اما از آنجاییکه گفتیم هیچ مفهومی و برداشتی مطلق نیست، پس اندیشه انتقادی انسان هم بطور خود کار آزاد از تردید و بررسی نیست. این مفهوم با تعریف اندیشه نیک روبرو میگردد. آیا اندیشه منتقد پویای چه چیزی است؟ اندیشیدن نیک و انسانی؟ و یا چیزی دیگر؟ اینجا اندیشه انتقادی را متعهد به ویژ‌ه گی هایی میدانند که آنرا نیک میگرداند. این ویژه گی ها نه کاملا عینی گرا هستند و دربست ذهنی گرا. اندیشه انتقادی باید دور از پیش داوری و بدبینی ها باشد. هر دو این صفات اندیشه را از ازاد بودن و پرواز آن بسوی درستی و حقیقیت باز میدارند. اندیشه نیک قابل استدلال نیز هست و میتواند با دلیل دیگر اندیشه ها را به خود جلب کند. اندیشه نیک و اندیشه انتقادی برای آفریدن فضای هم زیستی و هم فکری روش دیگری را جز مستدل کردن خویش نمی شناسند و از عینیت های زندگی و گذشت زمان بهترین استفاده را میبرند. 3 اندیشه انتقادی تفاوت اساسی دارد با اندیشه غیر انتقادی. آندیشه در اینجا یک بازی برای ذهن نیست که از هوش بهره بیشتری ببرد بلکه متکی بر هدفمند بودن، عقل گرایی و تجربه است. فردی که با اندیشه انتقادی آشنا است و دارای قوه تحلیل شرایط و مشکلات در حیطه تجربیات خود است، جایگزین ها و راهکارهایی را که میابد دارای کار آمدی ویژ‌ه ای هستند که اسیر تصدیق اجباری، بد بینی و استدلال کور نخواهند بود. ویژگی عقل گرایی و دلیل گرایی اندیشه انتقادی آنرا برای ذهن انسان همچون سپری در برابر تحکم و اجبار میگرداند و هم زمان ارزش انسان را نیز برتر از همه چیز میگرداند.

خود یابی، آزادی، اخلاص، استقلال، بلوغ فکری، عقل و خودجوشی از ویژه گی های انسانی هستند که با پرورش متکی بر اندیشه انتقادی در درون شخصیت انسان متمدن جای میگیرند. انسانی که آماده پذیرش وظایف و ارزشهای تمدن خود است، از خودیابی بهره میبرد تا تعیین کننده کارکرد عقلانیت، اخلاقیات و اندیشه مستقل خود باشد. این کارکرد اما کارکردی خودکامانه نیست که جایی تصدیق گرا و جای دیگری تصدیق ستیز است. بلکه واکنشی است. جایگاه واکنش در میدان اندیشه انتقادی از پیچیدگی خاصی برخوردار است. از همین رو تاویل های گوناگونی را برای ویژگی واکنشی اندیشه می توان دید. رشته ای بهم بافته از انگاره ها و تصورات و افکار هدفمند، پسامد و زاده واکنشی بودن اندیشه است. به بیان دیگر اندیشه انتقادی بالقوه واکنشی هم هست و نسبت به اندیشه خویش نیز واکنش نشان میدهد. اندیشه انتقادی خود را به مسیر معیارهای ارزیابی عقل میکشاند و در آنجا هدف و واقعیت گرایی را می سنجد. اما همه ی این فراشد پیچیده و دور از نظر و آزمایش، در میدان تمدن و فرهنگ بوجود آمده، تبلور یافته و دگرسان میشود. 4

محسن ذاکری 11 دسامبر 2009

1. Hinkkanen Heini, article: Kriittinen ajattelu angloamerikkalaisenkasvatuskeskustelun
sivistyspäämääränä, Kasvatus ja sivistys, 149 – 164, toim. Paul Sander, Helsinki, 2000.

2. Puolimatka, Tapio, Opetus vai indoktrinaatioita? Valta ja Manipulaatio opetuksessa,
42, Tampere, 1997.

3. Bailin, Sharon, Critical Thinking, Philosophical Issues, The International Encyclopedia of Education, vol. 2, 1204 – 1206, London, 1994.

4. Klafki, Wolfgang, Neue Studien zur Bildungstheorie und Didaktik : zeitgemässe Allgemeinbildung und kritisch-konstruktive Didaktik, 19, Weinheim : Beltz, 1991.


تپه تپه سبزی غمبادها، سه - هویت ملی

هویت انقلابی یا هویت ملی؟ (گذارهویت بحران سربازها در جنگ)

در دوران جنگها و بحرانهای دراز، انسانها بخش زیاد ی از هویت خود را به اجبار در انعکاس با شخصیت انسانهای دیگر می سازند. گویی نمیتوانند بودن و آگاهی خود را منفردانه موجود ببینند و هر کس هستند را با بود دیگران شکل میبخشند. هویت خود را پس نامی می بینند و این نام را کامل نمی دانند، زیرا در درون آن من وجود ندارد. پس باید این من را نوشت. 1
نامه نگاریهای سربازان در زمان جنگ و در جبهه میتواند این نظریه را قابل فهم سازد که چگونه هویت یک سرباز و بودن او با نامه نگاریهایش ارتباط دارد. سرباز شرایط جنگی با دنیای جبهه و کشت و کشتار جنگی هویت سازی نمیکند بلکه او را در نامه ‌‌هایش میتوان یافت. روحیه انسانی با مرگ همنوایی ندارد. حتی ایدئولوژی و باور سخت هم نمیتواند سرباز را دراز مدت در کنار هویت سنگر و اسلحه مانوس نگه دارد. هویت اصلی سرباز در خارج از دنیای دور و بر اوست. او هرچند به لباس، اسلحه و شعارهای جنگی دلبسته باشد اما روان سالم انسانی همه این ها را اجبار می انگارد. برای همین در نامه هایش مینویسد ما چنین کردیم. بودن او بودن جمعی است. هویت او هویت حاکم بر جمع است. خود او نیست.3 بیاد داریم که مدتی پس از پایان جنگ ایران و عراق هاشمی رفسنجانی گفت از همه نمیتوانیم انتظار داشته باشیم که انقلابی باشند. او این را فهمیده بود که هویت انقلابی و بحران گرا که نیازمند دشمن های ظاهری و پنهانی است، نخواهد توانست لباس یکدست و قواره نشینی را برای نسل جوان پس از انقلاب بدوزد چه رسد به اندیشه و هویت یکدست و قابل اعتماد.

انقلابی بودن و بحران پرستی باید زیر چتر جمع باشد. اینگونه است که هویت های نا آرام، در مسیر نا ‌همجنسی با روند زندگی انسانهای آرام، گرفتار تناقض های حاد میشوند و نمیتوانند این تناقض را حل نمایند. بنابرین ناگذیر هستند در تحت حرکت های جمعی مثل انقلاب، مبارزه مخفی، جنگ و بحران هویت خود را بها بخشند.

چگونه میتوانیم هویت ملی را از هویت بحران گرا تمیز دهیم؟ چرا لنینیسم یک هویت اجباری از سوی جمع به فرد است اما هویت ملی روس ها از این جنس نیست؟ آیا هویت مردمان ایالات متحده امریکا ملی است یا گذاری؟ ‌‌هویت ملی دارای دو ویژگی منحصر به فرد است. نخست اینکه ساختاری پیچیده از مفاهیم است که بسیاری از زیربناها و شکل گیریهای آن برای ما آشکار نیست. دیگر آنکه کلیت این ساختار را بطور پیوسته تعریف جدید می کنند. نسل های پی از هم ارزش ها و ساختارهای هویت ملی را بطور آزاد و دور از اجبار حفظ کرده اند و همزمان هم راستا با دگرگونی های اقتصادی، فرهنگی، سیاسی و اجتماعی آنها را اصلاح واز نو ارزیابی کرده اند. ‌‌هویت ملی نه بر هویت فرد تحکم میکند و نه آنرا تعیین می نماید. خود مجموعه ای از ارزش های فردی است که در میدانی مشترکات فردها دور هم جمع شده اند. ‌هر چند که جامعه ملی را میتوان با تکیه بر سخنرانی ها نا متغیر و ایستا دید اما در عمل ساختارهای مفهومی آن مدام هر چند که آهسته در حال دگرگونی هستند. بیشترین دگرگونی ها در ساختارهای معرف ملت ها در دهه های 1700 میلادی در زمان گذار به پیش مدرنیسم صورت گرفت. گذار از هویت جمع گرایی به هویت ملی همانا با جداسازی مفاهیم الهی از تعاریف ملیت گرایی. جمعیت های ملی بدور از دلیل های دینیون تشکل یافتند. 3

1 – Gardiner, Michael, The Dialogics of Critique. p.32, London, 1992.

2. در همین سایت نقدی بر فیلم "کلوب زدو خورد" بیشتر این نیاز هویت های سرگردان را چه در سنگر انقلابی بودن و چه در لباس چریک و تروریست، باز مینماید.

3 – Elkin, Frederick, The Soldier’s Language. Human Behavior in Millitary Society, The American Journal of Socioligy 51(5), p.414-422, 171/172 1946.

محسن ذاکری 9 دسامبر 2009

تپه تپه، سبزی غمباد ها ، دو - بحران هویت

نطفه پر خروش جنبش سبز در کجا هستی یافته است؟

خشونت مقدس و ارزش گذاریهای انقلابیون، برای مجاز شمردن روش های سرکوب و مجازات، دو صفت برجسته و مدام رشد کرده انقلاب اسلامی ایران است. احساس وحشت و ترس و اندوهی که هر لحظه زندگی جمعی و فردی ایرانیان را لمس میکند خواسته مطلوب حاکمان رژیم و طرفداران آن است . بسیاری کوچ اجباری را بر گزیدند، بسیاری بر سر مبارزات با حاکمیت همه چیز خود را به میدان آوردند، اندکی با امیدهای ماهانه و سالیانه چشم براه ناجی خارجی ماندند و گروهی نیز آرام آرام تن به دگردیسی دادند. با این همه رژیم در تحلیل از خشونت حکومتی و توجیه آن پیوسته بر ابزار سرکوب افزوده و بدان معتقد مانده است.

پس اکثریت زیر سن سی سال جنبش سبز پروریده کیست؟ از که مدل آموخته و از چه هنگام هویت خود را برای این مبارزه رقم زده است؟ چگونه خشونت ستیز شده است؟ آیا هرگز ملایمت سیاسی و خویشتن داری مدبرانه را از سوی حکومت و طرفداران آن در عمل دیده است که بداند مزه آن چیست؟ آنچه را که نه دیده است و نه لمس کرده است همان چهره دوستانه نمایندگان قانون است. چگونه جنبش سبز، در کنار سی سال جزم اندیشی و سفسطه مداری و تمامیت خواهی امت وفادار و سردمدارانش، خشت را بر تدبیر و مدارا نهاده است؟ از چه روست که نمی خواهد شعارهای داغ تر از خورشید را به سر و روی مخالفان خود بریزد؟ چرا نمی شکند، نمی سوزاند، نمی کشد، و نمی درد؟

شاید بتوان گفت که جنبش سبز بیش از هر چیز زاده بحران هویت است. هویتی که با تمام ظرفیت های مدنی خود پس از حمله اعراب به نابودی کشیده شد، استقلال خود از دست داد و گرفتارتوفان های تاریخ دوران افول خود شد. تا سر انجام غرامت سنگین روزگار سیاهی هزار و چند صد ساله را نسل سبز بی گناه انقلاب اسلامی در عصر شکوفایی اقتصادی و دیجیتال جهان پرداخت نماید. این نسل بحران هویت را بیش از هر زمان دیگر در تاریخ کشورمان دید و لمس کرد.

بحران پرستی دین کاران

زمانیکه ما از بحران سخن میرانیم، دیدگاه ما بحران را یک فرایند دراز مدت است. زمان بلندی میگذرد و انسان در درون گرد آمده ای از پدیده های روانی و پیرامونی سخت جان و پایدار گرفتار است. برای ادامه هستی خود انسان ناچار است با این مشکلات مبارزه کند و تا آنجایی پیش می رود که یا به شکل گذرا و یا به شکل پایدار از این مشکلات رهایی یابد. بحران در زمینه های گوناگون با انسان دست به پنجه میشود. بحران های روانی، مادی و مالی، عاطفی و خانوادگی نمونه های رایج درهیر با انسان هستند. بحران هویت یکی از پیچیده ترین گونه های بحران هاست. ‌همهء آنچه گفته شد میتواند به بحران هویت منجر شود و یا بر عکس.

بحران هویت در زمان جمهوری اسلامی ایران به اوج خود رسید. در شدید ترین نوع سرکوب شد و با ارزان ترین المثنی جعلی شناسنامه دار گشت. این هویت از تحقیرهای بزرگان تاریخش تا شماتت درد آلود پدران و مادران امروز را کاملا لمس کرد. دانست جایگاهش در چشم دین کاران کجاست. شنید، دید و خواند که حتی آب و خاکش هم بی آن شناسنامه جعلی دیگربیش از گروگانی برای معاملات دنیوی نیست. این هویت چه خاموش در کتابها و ثبت شده های تاریخی، چه گریان و درمانده در دست های خود باختگان انقلابی و چه سر به زیر چون نگاه نسلی پشیمان رهمانده ای را می نمود که نه پای رفتنش هست و نه قرار نشستنش. ولی این هجوم نا ستوده و ناروای دیرینه و پر طمطراق نتوانست هویت ایرانی را خشک نماید. دید هر ساله جهانیان اعیاد ایران و رسم های پدران او را بزرگ میدارند اما آخرت سوختگان مونس مرگ آن را به دشنام و تحقیر سزاوار می بینند. دید هم سوگ شدن اشک و شمع در اندوه مرگ لحظه به لحظه هزاران انسان را ریشخند زده و سو سول می نامندش. دید جوانانی که از هوش و ذکاوت و تشخیص و درایت محرومند، با احساسات آتشینشان همه چیز را میتوانند سوزاندن اما او حق ندارد شمعی را در دست بگیرد. دید زهد و قدرت پرستان حق دارند ستایش رهبر خود را تا حد رهبری آزادگان جهان بکنند اما او حق ندارد رهبری جز رهبر آنان بر گزیند. نسل سبز در این سی سال غمبادهای دوری از هویت گم شدهء ایرانی خود را بیش از هر زمان دیگری با گوشت و استخوان لمس کرد. نسل سبز بالهای پرواز صوری عشق علامه دهخدا را با طنینی آسمانی شنید. آوای سوز عارف قزوینی را نه در لای اوراق و نت های لب تار که از مرغ سحر به جان نوشید. اشکهای امیر کبیر را نه با افسوس، که با ابریشمی از امید پاک کرد.

محسن ذاکری 25 نوامبر 2009

تپه تپه، سبزی غمباد ها یک - سبز پویا

جنبش سبز اگر بزرگترین پدیده اجتماعی دوران معاصر ایران نباشد، پیچیده ترین است. این جنبش که بسیاری با نا باوری بدان مینگریستند ومینگرند، اما برای خیلی ها سر چشمه امید های از دست رفته دهه های اخیر است، از جنس ویژه خود می باشد. باید گفت دیدگاههای، بویژه توسط نظر پردازان خارج از کشور، ارائهء شده پیرامون این جنبش، آن را بیشتر ارزیابی کرده است و انتظارات خود را از آن بیان داشته تا اینکه جنبش را شنا سایی کند. نخست میتوان بدین نکته پرداخت که این جنبش از چه لحاظ متفاوت است و یا کمینه اینکه چرا متفاوت می نماید.

بی شک تا قبل از بحران انتخاباتی، هیچکس تصور وجود پتانسیل های چنین حرکتی را در ایران نه میکرد و نه میتوانست باور داشته باشد. حتی خود مردم ایران نیز از وجود این نیروی فشرده دینامیک آگاهی نداشتند. دلیل این ادعا را میتوان بررسی کرد: برای پیش بینی حرکات اجتماعی باید پیش فرض هایی در دست باشد. این پیش فرض ها عمدتا بر اساس کنش های انگیزه مندی که نادیدنی هستند بنا میشوند. یک دولت میتواند چند پیش فرض را از طرف مردم در نظر داشته باشد تا برای مصادف شدن با حرکات جمعی مردم آماده گردد. برای مثال زمانیکه میگوییم "مردم از گرانی و تورم خشمگین شده اند" ، باید چند پیش فرض را قائل باشیم: اول اینکه گرانی وجود دارد، دوم اینکه مردم را دارای احساس بدانیم و حق ابراز احساس را به مردم بدهیم، سوم اینکه پیامد خشم مردم را بتوانیم حدس بزنیم. کجای کار سر کلاف از دست نظریه پردازان و سرکوب گران بیرون ماند که غافل گیر جنبش سبز شدند؟ دیروز، آیا امروز و فردای این جنبش در حیطهء ملاحظات ما هست؟

قبل از انتخابات چه گزاره هایی در افکار و مراوده های فکری مردم وجود داشته است؟ از همین سنخیت سبز یا سنخیت دیگری؟ چه پیش فرض هایی را حاکمان ایران در نظر گرفته بودند؟ اپوزیسیون خارج از ایران چه جدول احتمالاتی را برای نتایج انتخابات ریخته بود؟ همهء این پرسش ها در زمان خود پاسخ هایی را آبستن بودند اما به احتمال زیاد پس از تحولات بعد از انتخابات دیگر جنبه کاربردی نداشتند. اما ما در آینده باز هم باید به این پرسش ها باز گردیم و آنها را موشکافی نماییم تا ابزار های این جنبش را بشناسیم و توانمندی های آنرا بال و پر داده و خردی های آنرا آرام نماییم.

انقلابی روی میدهد. سه دهه پیش. این انقلاب رهبری دارد که دارای دو وجهه است: او یک آیت الله العظمی شیعه است و همزمان با سابقه مبارزات سیاسی و دانش دینی کافی، دارای تزهای سیاسی نیز هست. شناخت نسل بعد از انقلاب از این رهبر اما عمیق و کاربردی نیست. راحت تر بگوییم واقعی نیست. تا آنجاییکه هر از گاهی از دهان این و آن انقلابی وفادار به رهبر میشنود که در مسیر ارزش های امام نیستیم و یا از ارزش های امام دور افتاده ایم. این امام که از ویژه گی های فردی و رهبری بر خوردار است، چهره ای پدرانه و والا از خود بجای گذارده است. شعارهای سیاسی و باوری او چون هاله ای از شگفتی و پاکی او را از هر گونه نقدی دور نگاه میدارند. اما به قدرت میتوان گفت شناخت نسلی که امروز سی ساله است از عملکردهای سیاسی، راهکارها و نتایج زندگی سیاسی این امام انهم پس از انقلاب اسلامی بسیار اندک و کلیشه ای است. 1 پارادکسی که نسل پس از انقلاب با آن روبرو است همین جاست. از رهبری میشنود که روحانی و متعالی بوده است. و حرکات سیاسی بزرگ و نادر کرده و یا اینکه بنیان نهاده است. اما اثری از این تعالی و آن عظمت را در جامعه خود نمی بیند. مانده های انقلاب برای نسل زیر سی سال چه هستند؟

- آ) صدور انقلاب و آرمانهای آن به کشورهای مسلمان – با هزینه های سنگین و پر خسران

ب)جو اجبار حاکم بر جامعه که بر خاسته از منافع و ایدئولوژی اقلیتی زیر ده میلیون نفر است – همانهاییکه سالهاست آنها را امت می نامند

پ) مشکلات اقتصادی نا متناسب با توان مالی یک كشور نفت خیز

ت) مشکلات اجتماعی فزاینده چون اعتیاد جوانان، فحشای مستمندان، فرار مغزها، بیکاری و عدم امنیت حرفه ای، گرانی و فساد مالی و ناهنجاریهای روانی افراد جامعه

ث) مشکلات قضایی و حقوقی – دستگاه فاسد ومخوفی بنام دادگستری

ج) انزوای سیاسی كشور در عرصه سیاست و تجارت بین اللملی – بهای بی تدبیری های رژیم

سی سال اقتدار متکی بر سرکوب، سیمای برون و درون جمهوری اسلامی را به همه نشان داده است: جمهوری اسلامی نه تعارف با مخالفان خود دارد و نه به پدیده ای بنام وجهه مطلوب می اندیشد. صاف و پوست کنده گفته است هر که با ماست باید چون ما سخت کردار و خشن و هر که از ما نیست باید در انتظار دشواری و درماندگی باشد. جمهوری اسلامی، افتخار سیانت و صدور اسلامیسم خشن و ستیزه جو به صحنه سیاسی جهان را نیز به گردن آویخته است.

اگر باز گردیم به سالهای اخیر، از زمان تولد حرکت اصلاحات، که تولدی هم از پیش برنامه ریزی شده بود و هم خود جوش شد، میبینیم مبارزات مردمی و نیروهای آزادیخوه و دگرگونی خواه کم نبوده است. درون ایران، مبارزات دانشجویان، افشاگری ها و جسارت های اهل قلم، صف بندی ها و موضع گیریهای شخصیت ها اجتماعی که دموکراسی و آزادی را قربانی نکردند، بسیار پاک منشانه و پیگیر بوده است. از تاثیر و بازتاب این مبارزات نیز بهیچ روی نمیتوان غافل بود. صدا و دست خط این مبارزات هم، هر چند نه بسیار، اما افراد جامعه را لمس نموده است. با این وجود اصل عدم عبور از خط قرمز جمهوری اسلامی هنوز تکان نخورده است: درون ایران، حتی یک نفر که بتواند صراحتا و علنی نفی ( نفی نه به شکل سرنگونی رادیکال، بلکه نفی اصولی که بازدارنده حرکت پویای جامعه است) نظام موجود را بکند و از آن راه افکار ‌همجنس را بدور خود گرد آورد یا امکان تماس با مردم را جز در محیط محدود خود نداشته است و یا اینکه راهی حبس شده است. حتی اصلاح طلبان خوش بین هم از این بند ازاد نیستند.

موجودی امروز جنبش سبز

جنبش سبز، بدون رهبری سازمانیافته و بدون پیش فرض های مبارزاتی برنامه ریزی شده پنج ویژه گی پیچیده را داراست: یک) پس از اعلام نتایج انتخابات عزم جزم میکند که در مقابل یکی از سر سخت ترین و سرکوب گر ترین حکومت های جهان امروز قد علم کند و در خیابانها حضور یابد. دو) بخش بزرگ این حرکت های خیابانی را جوانان زیر سن سی سال تشکیل میدهند – متولدین پس از ایجاد جمهوری اسلامی. سه) چهره های حاضر در خیابانها حکایت از حرکت طبقه متوسط و تحصیلکرده را دارد. چهار) بر خلاف ایجاد رعب و وحشت تمام از سوی رژیم، این جنبش خویشتن داری خود را از دست نمی دهد و مبارزه مدنی را محکم تر میکند و کاملا با برنامه عمل میکند. پنج) جنبش در مدت سه ماه از مرزهای رهبران نمادین جنبش فراتر میرود و ساختار شکنی را آغاز میکند.

در همین سایت مقالهء " هشت سال جبران استباهات سیاسی" نگاهی دارد به دستاوردهای آیت الله خمینی
محسن ذاکری 10 نوامبر 2009