جنبش سبز اگر بزرگترین پدیده اجتماعی دوران معاصر ایران نباشد، پیچیده ترین است. این جنبش که بسیاری با نا باوری بدان مینگریستند ومینگرند، اما برای خیلی ها سر چشمه امید های از دست رفته دهه های اخیر است، از جنس ویژه خود می باشد. باید گفت دیدگاههای، بویژه توسط نظر پردازان خارج از کشور، ارائهء شده پیرامون این جنبش، آن را بیشتر ارزیابی کرده است و انتظارات خود را از آن بیان داشته تا اینکه جنبش را شنا سایی کند. نخست میتوان بدین نکته پرداخت که این جنبش از چه لحاظ متفاوت است و یا کمینه اینکه چرا متفاوت می نماید.
بی شک تا قبل از بحران انتخاباتی، هیچکس تصور وجود پتانسیل های چنین حرکتی را در ایران نه میکرد و نه میتوانست باور داشته باشد. حتی خود مردم ایران نیز از وجود این نیروی فشرده دینامیک آگاهی نداشتند. دلیل این ادعا را میتوان بررسی کرد: برای پیش بینی حرکات اجتماعی باید پیش فرض هایی در دست باشد. این پیش فرض ها عمدتا بر اساس کنش های انگیزه مندی که نادیدنی هستند بنا میشوند. یک دولت میتواند چند پیش فرض را از طرف مردم در نظر داشته باشد تا برای مصادف شدن با حرکات جمعی مردم آماده گردد. برای مثال زمانیکه میگوییم "مردم از گرانی و تورم خشمگین شده اند" ، باید چند پیش فرض را قائل باشیم: اول اینکه گرانی وجود دارد، دوم اینکه مردم را دارای احساس بدانیم و حق ابراز احساس را به مردم بدهیم، سوم اینکه پیامد خشم مردم را بتوانیم حدس بزنیم. کجای کار سر کلاف از دست نظریه پردازان و سرکوب گران بیرون ماند که غافل گیر جنبش سبز شدند؟ دیروز، آیا امروز و فردای این جنبش در حیطهء ملاحظات ما هست؟
قبل از انتخابات چه گزاره هایی در افکار و مراوده های فکری مردم وجود داشته است؟ از همین سنخیت سبز یا سنخیت دیگری؟ چه پیش فرض هایی را حاکمان ایران در نظر گرفته بودند؟ اپوزیسیون خارج از ایران چه جدول احتمالاتی را برای نتایج انتخابات ریخته بود؟ همهء این پرسش ها در زمان خود پاسخ هایی را آبستن بودند اما به احتمال زیاد پس از تحولات بعد از انتخابات دیگر جنبه کاربردی نداشتند. اما ما در آینده باز هم باید به این پرسش ها باز گردیم و آنها را موشکافی نماییم تا ابزار های این جنبش را بشناسیم و توانمندی های آنرا بال و پر داده و خردی های آنرا آرام نماییم.
انقلابی روی میدهد. سه دهه پیش. این انقلاب رهبری دارد که دارای دو وجهه است: او یک آیت الله العظمی شیعه است و همزمان با سابقه مبارزات سیاسی و دانش دینی کافی، دارای تزهای سیاسی نیز هست. شناخت نسل بعد از انقلاب از این رهبر اما عمیق و کاربردی نیست. راحت تر بگوییم واقعی نیست. تا آنجاییکه هر از گاهی از دهان این و آن انقلابی وفادار به رهبر میشنود که در مسیر ارزش های امام نیستیم و یا از ارزش های امام دور افتاده ایم. این امام که از ویژه گی های فردی و رهبری بر خوردار است، چهره ای پدرانه و والا از خود بجای گذارده است. شعارهای سیاسی و باوری او چون هاله ای از شگفتی و پاکی او را از هر گونه نقدی دور نگاه میدارند. اما به قدرت میتوان گفت شناخت نسلی که امروز سی ساله است از عملکردهای سیاسی، راهکارها و نتایج زندگی سیاسی این امام انهم پس از انقلاب اسلامی بسیار اندک و کلیشه ای است. 1 پارادکسی که نسل پس از انقلاب با آن روبرو است همین جاست. از رهبری میشنود که روحانی و متعالی بوده است. و حرکات سیاسی بزرگ و نادر کرده و یا اینکه بنیان نهاده است. اما اثری از این تعالی و آن عظمت را در جامعه خود نمی بیند. مانده های انقلاب برای نسل زیر سی سال چه هستند؟
- آ) صدور انقلاب و آرمانهای آن به کشورهای مسلمان – با هزینه های سنگین و پر خسران
ب)جو اجبار حاکم بر جامعه که بر خاسته از منافع و ایدئولوژی اقلیتی زیر ده میلیون نفر است – همانهاییکه سالهاست آنها را امت می نامند
پ) مشکلات اقتصادی نا متناسب با توان مالی یک كشور نفت خیز
ت) مشکلات اجتماعی فزاینده چون اعتیاد جوانان، فحشای مستمندان، فرار مغزها، بیکاری و عدم امنیت حرفه ای، گرانی و فساد مالی و ناهنجاریهای روانی افراد جامعه
ث) مشکلات قضایی و حقوقی – دستگاه فاسد ومخوفی بنام دادگستری
ج) انزوای سیاسی كشور در عرصه سیاست و تجارت بین اللملی – بهای بی تدبیری های رژیم
سی سال اقتدار متکی بر سرکوب، سیمای برون و درون جمهوری اسلامی را به همه نشان داده است: جمهوری اسلامی نه تعارف با مخالفان خود دارد و نه به پدیده ای بنام وجهه مطلوب می اندیشد. صاف و پوست کنده گفته است هر که با ماست باید چون ما سخت کردار و خشن و هر که از ما نیست باید در انتظار دشواری و درماندگی باشد. جمهوری اسلامی، افتخار سیانت و صدور اسلامیسم خشن و ستیزه جو به صحنه سیاسی جهان را نیز به گردن آویخته است.
اگر باز گردیم به سالهای اخیر، از زمان تولد حرکت اصلاحات، که تولدی هم از پیش برنامه ریزی شده بود و هم خود جوش شد، میبینیم مبارزات مردمی و نیروهای آزادیخوه و دگرگونی خواه کم نبوده است. درون ایران، مبارزات دانشجویان، افشاگری ها و جسارت های اهل قلم، صف بندی ها و موضع گیریهای شخصیت ها اجتماعی که دموکراسی و آزادی را قربانی نکردند، بسیار پاک منشانه و پیگیر بوده است. از تاثیر و بازتاب این مبارزات نیز بهیچ روی نمیتوان غافل بود. صدا و دست خط این مبارزات هم، هر چند نه بسیار، اما افراد جامعه را لمس نموده است. با این وجود اصل عدم عبور از خط قرمز جمهوری اسلامی هنوز تکان نخورده است: درون ایران، حتی یک نفر که بتواند صراحتا و علنی نفی ( نفی نه به شکل سرنگونی رادیکال، بلکه نفی اصولی که بازدارنده حرکت پویای جامعه است) نظام موجود را بکند و از آن راه افکار همجنس را بدور خود گرد آورد یا امکان تماس با مردم را جز در محیط محدود خود نداشته است و یا اینکه راهی حبس شده است. حتی اصلاح طلبان خوش بین هم از این بند ازاد نیستند.
موجودی امروز جنبش سبز
جنبش سبز، بدون رهبری سازمانیافته و بدون پیش فرض های مبارزاتی برنامه ریزی شده پنج ویژه گی پیچیده را داراست: یک) پس از اعلام نتایج انتخابات عزم جزم میکند که در مقابل یکی از سر سخت ترین و سرکوب گر ترین حکومت های جهان امروز قد علم کند و در خیابانها حضور یابد. دو) بخش بزرگ این حرکت های خیابانی را جوانان زیر سن سی سال تشکیل میدهند – متولدین پس از ایجاد جمهوری اسلامی. سه) چهره های حاضر در خیابانها حکایت از حرکت طبقه متوسط و تحصیلکرده را دارد. چهار) بر خلاف ایجاد رعب و وحشت تمام از سوی رژیم، این جنبش خویشتن داری خود را از دست نمی دهد و مبارزه مدنی را محکم تر میکند و کاملا با برنامه عمل میکند. پنج) جنبش در مدت سه ماه از مرزهای رهبران نمادین جنبش فراتر میرود و ساختار شکنی را آغاز میکند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر