تربیت و پرورش از لحظه شروع به حرکت و به کار گیری شدن، مطلوب ها و دلخواه های تمدنی و فرهنگی را در نظر دارند. اینکه یک تمدن تا کجا و تا چه زمان توان دارد که این پیام و انگیزه را نگهبان و مدل باشد، بی شک یکی از گیراترین مباحث در بررسی و باز شناسی کارکرد تمدن هاست.
چرا جمهوری اسلامی با تکیه بر اسلام نتوانست نسل پس از انقلاب را در راستای اهداف خویش تربیت نماید. و در پایان، که آغاز گشته است، می بینیم جزچند میلیون جوان سرخورده تهاجمی و با اختلالات روانی را بدور خود ندارد. چرا انقلابی که میگفت ما در پی آسایش و معراج انسانیم، اکنون آسایش شب ها و روزهای ولی نعمتان خود را بریده است و با توصل به دروغ واستبداد میخواهد خود را از چاه پستی بیرون بکشد. چگونه است که در جمهوری اسلامی – که بنیانگزاران آن مدام دم از انسانیت و ارزش والای انسان میزنند – تا این حد صاحبان قدرت و طرفداران چند میلیونی آنها عاری از انسانیت عمل مینمایند. چرا جنبش سبز از وقاحت، آزادی ستیزی، بیرحمی و خود پرستی سرکوبگران شگفت زده شده است؟ چرا سر کوبگران، هر چند که به دروغ، با اینکه ادعای تعالی انسان را میکنند، مدت هاست نمی توانند حتی به وجهه خویش بیندیشند؟
اندیشه انتقادی و جایگزین کردن آن در سبک پرورش یکی از مهـم های اساسی در فرهنگ و تمدن غرب بشمار میرود. ڕیشه این جایگاهی را که برای اندیشه انتقادی قائل هستند میتوان در عمل، تلاش برای دست یابی به تمدنی دانست که میخواهد بربافته از عقلانیت باشد: اینکه انسان چه هنگام تصدیق نماید و یا ننماید، بداند چرا تصدیق می نماید و بداند چرا تصدیق نمی نماید. روش های آموزشی و پرورشی در دو بعد عملی و تئوریک حرکت میکنند. پرورش تصدیق گرا بیشتر در ابعاد کنش های عملی به نتایج مثبت میرسد. در حالیکه تصدیق گرایی را در ابعاد تئوریک نمیتوان کاملا کنترل کرد و یا تحت نظر داشت. 1 این را کمی بازتر بررسی نماییم:
آنچه بطور فاحش در جمهوری اسلامی از چشم نظام مخفی مانده است همین دگرسان شدن اندیشه و نگرش نسل پس از انقلاب است. با اینکه رژیم بوسیله قیچی دو دم آموزش در دوره قبل دانشگاهی و همینطور دانشگاهی گمان میکرده است همهء دگر اندیشی ها را بریده و خشک گردانیده است، اما جنبش سبز نشان داد که ریشه های عمیق و قطور دگر اندیشی از دسترس ویرانگران دور مانده اند. تصدیق های از روی اجبار جوانان هیچ نشانی از تصدیق کنش ذهنی آنها ندارد.:
طرفداران این نظریه که اندیشه انتقادی و آزادی هوشمند به هم مربوط هستند، بسیارند.از دید این گروه برخورداری از آزادی هوشمند فکر و اندیشه انسانی ارتباط مستقیم با رهایی از پیش داوری ها را دارد. این مهم در علوم آموزش و پرورش امروزی جایگاه ویژه ای یافته است. از سوی دیگر پسا مدرنیسم با زیر سئوال بردن چهره ایده الی که از دانش داریم، پا فراتر نهاده و ارزش شک نقاد و تردید در باورها را بالاتر از همه چیز میداند. برداشت و باور فرد از جسم مادی و انسان بودن خویش باز میگردد به اندیشه آن فرد، که بی شک رنگ و بوی سوبژه فرد در آن انکار ناپذیر است. فرد حق دارد اندیشه خود را زیر سئوال برد و دگرگونی را بر آن روا ببیند. 2 بنابراین سیر تکامل در تمدن غرب و دست یابی به نحوه نگرش پسامدرنیسمی به علوم انسانی و هنر، هر چند در ظاهر و بعنوان بهانه ای برای دگرگونی ستیزان مناسب می نماید که روی بر گرداندن از همه چیز است و از جمله مدرنیسم، اما یک جوهر پویا و گوهری والا را در خود نگهبان و پاسدار بوده است که همانا اندیشه انتقادی انسانی است. این جایگاه اندیشه انتقادی انسانی پیوند محکمی با اصول اندیشه پرورشی در علوم انسانی دارد. اما از آنجاییکه گفتیم هیچ مفهومی و برداشتی مطلق نیست، پس اندیشه انتقادی انسان هم بطور خود کار آزاد از تردید و بررسی نیست. این مفهوم با تعریف اندیشه نیک روبرو میگردد. آیا اندیشه منتقد پویای چه چیزی است؟ اندیشیدن نیک و انسانی؟ و یا چیزی دیگر؟ اینجا اندیشه انتقادی را متعهد به ویژه گی هایی میدانند که آنرا نیک میگرداند. این ویژه گی ها نه کاملا عینی گرا هستند و دربست ذهنی گرا. اندیشه انتقادی باید دور از پیش داوری و بدبینی ها باشد. هر دو این صفات اندیشه را از ازاد بودن و پرواز آن بسوی درستی و حقیقیت باز میدارند. اندیشه نیک قابل استدلال نیز هست و میتواند با دلیل دیگر اندیشه ها را به خود جلب کند. اندیشه نیک و اندیشه انتقادی برای آفریدن فضای هم زیستی و هم فکری روش دیگری را جز مستدل کردن خویش نمی شناسند و از عینیت های زندگی و گذشت زمان بهترین استفاده را میبرند. 3 اندیشه انتقادی تفاوت اساسی دارد با اندیشه غیر انتقادی. آندیشه در اینجا یک بازی برای ذهن نیست که از هوش بهره بیشتری ببرد بلکه متکی بر هدفمند بودن، عقل گرایی و تجربه است. فردی که با اندیشه انتقادی آشنا است و دارای قوه تحلیل شرایط و مشکلات در حیطه تجربیات خود است، جایگزین ها و راهکارهایی را که میابد دارای کار آمدی ویژه ای هستند که اسیر تصدیق اجباری، بد بینی و استدلال کور نخواهند بود. ویژگی عقل گرایی و دلیل گرایی اندیشه انتقادی آنرا برای ذهن انسان همچون سپری در برابر تحکم و اجبار میگرداند و هم زمان ارزش انسان را نیز برتر از همه چیز میگرداند.
خود یابی، آزادی، اخلاص، استقلال، بلوغ فکری، عقل و خودجوشی از ویژه گی های انسانی هستند که با پرورش متکی بر اندیشه انتقادی در درون شخصیت انسان متمدن جای میگیرند. انسانی که آماده پذیرش وظایف و ارزشهای تمدن خود است، از خودیابی بهره میبرد تا تعیین کننده کارکرد عقلانیت، اخلاقیات و اندیشه مستقل خود باشد. این کارکرد اما کارکردی خودکامانه نیست که جایی تصدیق گرا و جای دیگری تصدیق ستیز است. بلکه واکنشی است. جایگاه واکنش در میدان اندیشه انتقادی از پیچیدگی خاصی برخوردار است. از همین رو تاویل های گوناگونی را برای ویژگی واکنشی اندیشه می توان دید. رشته ای بهم بافته از انگاره ها و تصورات و افکار هدفمند، پسامد و زاده واکنشی بودن اندیشه است. به بیان دیگر اندیشه انتقادی بالقوه واکنشی هم هست و نسبت به اندیشه خویش نیز واکنش نشان میدهد. اندیشه انتقادی خود را به مسیر معیارهای ارزیابی عقل میکشاند و در آنجا هدف و واقعیت گرایی را می سنجد. اما همه ی این فراشد پیچیده و دور از نظر و آزمایش، در میدان تمدن و فرهنگ بوجود آمده، تبلور یافته و دگرسان میشود. 4
محسن ذاکری 11 دسامبر 2009
sivistyspäämääränä, Kasvatus ja sivistys, 149 – 164, toim. Paul Sander, Helsinki, 2000.
2. Puolimatka, Tapio, Opetus vai indoktrinaatioita? Valta ja Manipulaatio opetuksessa,
42, Tampere, 1997.
3. Bailin, Sharon, Critical Thinking, Philosophical Issues, The International Encyclopedia of Education, vol. 2, 1204 – 1206, London, 1994.
4. Klafki, Wolfgang, Neue Studien zur Bildungstheorie und Didaktik : zeitgemässe Allgemeinbildung und kritisch-konstruktive Didaktik, 19, Weinheim : Beltz, 1991.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر