۱۳۸۸ تیر ۲۷, شنبه

موسوی، موسوی! سکوت کنی خا‌ئنی!

در سایت نیو سکولاریزم مطلبی را دیدم درباب شکایت و درد دلی از طرف هنرمندان خارج از کشور که مخملباف خود نیز در صنف همان کسانی است که هنرمندان دگر اندیش را مورد بی مهری و آزار قرار داده اند. و ادامه مطلب در رابطه با شخصیت وی و گذشته اش پی میگیرد. من بیش از این مطلب را نخواندم و گذاشتم برای بعد. آمدم و شروع به نوشتن این مطلب کردم.

دو کلام بعنوان ذکر مصیبت: من با گفتن هیچ حرفی، یا بیان هیچ نظری مخالف نیستم. اصلا نمی توانم یک لحظه پشت این حرف بایستم که الان این حرف را نباید گفت یا الان وقت این حرف نیست. چراکه، اینکه چه هنگام و چه باید گفت، بطور واضح خلاف روح دموکراسی است.

دوم آنکه من آقای مخملباف را نمی شناسم. حتی نمیدانم کدام فیلمهایی که دیده ام کار او است. چهره ی او را هم تا پس از انتخابات اخیر نمی شناختم. از زندگی او هم هیچ نمیدانم. وارد این بحث هم فعلا نمی شوم که آیا هر کسی یا همه ی آنهاییکه درون رژیم فعالیت کرده اند و موفقیت یافته اند، مردود هستند یا نه.

رویداد حضور مخملباف در پارلمان اروپا را نخست از زاویه اروپا و سپس از زاویه ایرانیان خارج از کشور بررسی نماییم.

حضور مخملباف یا کیا رستمی و حتی ده نمکی در پارلمان اروپا امری ساده نیست و اروپا هر کسی را که میخواست از طرف و بنمایدگی بخشی از معترضان به نتیجه انتخابات بشنود، جای سرور داشت. چرا که آن گروه از مردم هیچ وسیله ای را برای رساندن صدایشان به خارج از ایران نداشتند. سالهاست که، یعنی دوازده سال که ایرانیها منتظر هستند تا اتحاد اروپا موضعی قابل اطمینان در حمایت از مردم ایران بگیرد. این موضع گیری در اروپا دو لایه دارد. ڵایه قابل اعتماد آن مردم اروپا هستند که بسته به شناخت شخصی و اجتماعی خود از ایرانیان و در راستای حقوق بشر از ایرانیان حمایت میکنند. كم نبودند احزابی که در طول دهساله اخیر از ملت ما حمایت کردند. اما در عمل ایرانیان بطور مایوس کننده ای شاهد روابط دولت ها با جمهوری اسلامی بودند. لایه دیگر عاملین سیا ست های اروپا هستند که روی اصلی ما با آنهاست

این بار یک هنرمند را که درحامی نفر برنده این انتخابات است و سپس در طیف سبز قرار گرفت به پارلمان اروپا دعوت کرده اند. كه او را بشنوند. و ببینند ادعای صحت و عدم صحت انتخابات تا چه اندازه ای است. از او جویای اخبار و موضع جریانها در ایران میشوند. با شنیدن او به طیف سبز ایران و معترضین اهمیت میدهند.

ما باید از این رویداد بیاموزیم و از آن نهایت استفاده را، برای یاد گیری تماس با اروپا تا زمان پیروزی بر حاکمان رژیم، ببریم. ما ایرانیها بخصوص خارج كشوریها که ارتباطمان با ایران، ارتباط غیابی و کلامی و متنی است، کم صبر شده ایم. بعضی از ما ‌هنوز نمی خواهیم قبول کنیم که جمهوری اسلامی این پیچیدگی و ترکیب ویژ‌ه اش را از کجا آورده است و چطور میتوان در حد سیاسی تاثیر گذار با آن روبرو شد. نمی خواهیم باور کنیم ما روشن گری را باید پیشه نماییم و بیشتر از بیش.

آیا ما گمان میکنیم اروپایی از همه ی چند و چون های جامعه ما با خبرند؟ ویا اینکه نشسته اند که مدام ما بگوییم هوار از دست رژیم و آنها هم آستین بالا بزنند؟ این همه سال در پی انتصابات و انتخابات فرمایشی ایران کدام دولت اروپایی آمد حرف ملت ما را بشنود؟ مگر در دوره قبلی رقبای احمدی نژاد به اعتراض و تردید در نتیجه انتخابات زبان نگشودند؟ خود گفتیم که پنج تا شش میلیون رای احمدی نژاد در دوره نهم تقلبی بوده است. حالا یکباره گفتیم اینبار هیجده میلیون رای احمدی نژاد تقلبی است. که اینطور هم هست. اما این را اروپایی از کجا باید – می خواست که – بفهمد. وقتی هنوز دست داخلی ها به هیچ صندوقی نرسیده است، یک نماینده پارلمان اروپا که اگر حوصله ای داشته باشد در کنار منافع کشورش می آید برای صدمین بار به ناله های ما گوش میکند، از کجا میتواند در همان روزهای اول بفهمد اوضاع از چه قرار است و در ایران چه میگذرد؟

پس دادن بها به یک ایرانی، با چهره شناخته شده ی هنری در سطح بین المللی، که به حمایت ازمعترضین ایرانی و از روحیه دیکتاتوری و آزادی ستیز حاکمان جمهوری اسلامی میگوید، در نوع خود بسیار جالب و کار ساز بود. فکر نمی کنم هیچکس بتواند بگوید : حالا که ایرانیان خارج از کشور لابی ندارند، مخملباف هم نرود و حرف نزند!

ما چه می کنیم؟

برون فکنی فقط عارضه ی رژیم نیست. متاسفانه از عوارض اپزیسیون خارج کشور هم شده است. نگران هستیم گوش شنوای اروپایی که میدانیم زیاد نخواهد شنید، حرفهای کسانی را که مبارز راستین نیستند، دربست باور کنند. نگران هستیم امریکایی ها پشت پرده با رژیم به توافق بر سر نیروی هسته ای رضایت دهند. کودتا را کار روس ها دانسته و انگلیس را باز مادر بلوا ها میدانیم. نگران هستیم که باز اتفاقی مثل سال پنجاه و هشت نیفتد که برای بردن شاه همه متحد شدند و حواسشان نبود کار را به دست چه کسی میدهند.

دور از واقع گرایی نیست اگر بگوییم که شرایط امروز با انقلاب روحانیت به رهبری آقای خمینی تفاوت بسیار دارد. اگر به لیستی کفایت بتوان کرد تا از این مبحث بگذریم، سر فصلهای این تفاوت عبارتند از: پختگی و قوام درک و تعبیر سیاسی مردم داخل کشور، عدم وجود رهبری برای مبارزات، عدم اطمینان کامل مردم به یک فرد و گرایش های سیاسی او، وجود اختلاف سلیقه وسیع در بین اپزیسیون خارج کشور، تجربه تلخ سپردن زمام امور و گزینش ها به یک فرد یا یک گروه، نبود زمینه های اعتماد به روحانیون، هشیاری و تجربه زنان کشور در دفاع و دلسوزی از حقوق خودشان و تغییر زاده شده در نظام نوین جهانی که رو به رشد است.

اگر خوش بین هم باشیم بیشتر میتوانیم به ملت ایران، به این جوانان و خودمان اعتماد داشته باشیم. صبر داشته باشیم. گذار از جامعه ی محدود و سرکوب شده به جامعه ی باز و بیدار کاری است که در شروع آن قرار داریم. باور داشته باشیم که این ایرانیان هستند که در آینده جامعه ای خواهند ساخت که هنرمندش دست در کاسه جباران نبرد و اگر نبرد در گوشه محرومیت نماند.

این جمله را چگونه می فهمیم؟ موسوی، موسوی! سکوت کنی خا‌ئنی!

۱۳۸۸ تیر ۲۶, جمعه

نه بدون مردم، نه برای مردم

یک دست مریزاد همین راه نیفتاده به آقای هاشمی بگوییم. یادی از ولی فقیه نکرد! هر چند دلالت معنایی را در سخنان آقای رفسنجانی دیدیم که رهبر بی مردم تنهاست، اما آقای رفسنجانی ایشان را تنها بحال خود گذاشتند

آقای رفسنجانی، و سخنان نماز جمعه در 26 تیر ماه را بررسی کنیم. نه از جنس بررسی هایی که منتظر حرکتی از سوی خطیب نماز جمعه بودند. بلکه بیشتر تاویلی بر خطبه های این نماز.

بخش اول این خطبه ها دو مخاطب داشت. نخست جوانانی که روزهای انقلاب را ندیده بودند چون سن و سالشان اجازه نمیداده است. دوم سپاه و طرفداران مافیای قدرت که آقای رفسنجانی دیگر از آنان نیست.

آقای رفسنجانی با گفتن ازلطافت های پیامبر سر آغازی را با انگشت گذاشتن بر احساسات نماز گزاران برای ادامه سخنانش مناسب دید. به آنان گفت که پیامبر تنها بود و با یاری یارانش راهش را هموار کرد. سپس اشاره به اقای خمینی کرد کرد و اینکه چطور زمینه برای انقلاب اسلامی فراهم شد. از 60 سال مبارزه خود مثال زد. امام را با پیامبر مقایسه کرد و خود را با یاران پیامبر. که ای احمدی نژاد ها قدر شناس باشید.

او با تفصیل درباره ی پیامبر اسلام گفت. مهربانی و توجه پیامبر را به مردم زمان پیامبر به تصویر کشید. نفی زور در جامعه ی پیامبر را گوشزد کرد. گفت پیامبر مردم را سرمایه عظیم میدانست و اختلاف بین مردم را از دست دادن این سرمایه واینکه همچون پیامبر آقای خمینی هم مردم را میخواست. رفسنجانی جایگاه مردم را در شرایط اتحاد پشتوانه دید و در شرایط اختلاف ضرر و خسران. صریح گفت اسلام راه است و مردم توشه حکومت. گفت حکومت اسلامی بدون مردم نمیشود. اما نگفت برای مردم بشود.

با اشاره به روایت سیدبن طاووس و تاکید آقای خمینی بر آن روایت، به ولی فقیه گوشزدی کرد که : مردم را بحال خود بگذار اگر نمی توانی آنها را قانع کنی. به مصباح یزدی گفت: این دکان ولایت امام زمانی و بدون حمایت مردم را ببند. خوب و بجا گفت. کاش بیشتر بود.

با گذاری کوتاه به حوادث چین و نصیحتی به چین - از جنس همان نصیحت های اروپاییان به جمهوری اسلامی – عدم ظلم به مسلمانان را خواهان شد. ما هم که طرفدار آزادی هر انسانی روی این کره خاکی هستیم.

اوج سخنان رفسنجانی را می توان در آنجا دید که انتخابات اخیر را بهترین وسیله برای افتخاری بزرگ نامید. افتخار بزرگی که در دست بود و از مشت پرید. آشکارا گفت انتخابات عظیم با رای مردم اسباب افتخار میشد اگر که پس از انتخابات وضع بهم نمیریخت. مجددا برای ذهنی که بخواهد که بفهمد خاطر نشان کرد هدف از انتخابات چیست. نگفت چرا مردم پس از چهار سال تحمل دروغ ها و نیرنگ ها و فشار اقتصادی باز بپا خوستند تا افتخاری را نصیب چه کسی بکنند؟

کلامی هم از عدم درستی نتایج انتخابات نگفت . لازم ندید ! گفت تردید ها بر آمدند و فرو نشانده نشدند. فرصت های داده شده را به شورای نگهبان را هم قابل استفاده و مفید دانست، که متاسفانه از آنها استفاده خوبی نشده است.

آنچه اقای رفسنجانی در چهارچوب استراتژی برای جلب اعتماد مردم پیشنهاد داد تازگی نداشت. آزاد کردن افرادی که دستگیر شده اند. دلجویی از داغ دیدگان! کدام طرف؟ داغ بسیجی و لباس شخصی دیده یا داغ معترض دیده؟ این گونه گزاره ها در جمهوری اسلامی، چونکه مثل ورد زبان شده اند و بدون عمل ، بخصوص از زمان آقای خاتمی، دیگر هیچ بار پراگماتیکی ندارند. مثل اینکه بگوییم: گوشت خواران گوشت نخورند یا مثلا ورزشکاران سیگار نکشند. گزاره پراگماتیک اینگونه است: یخ کردم! کدام پنجره باز است؟

عجیب ترین پیشنهاد اقای رفسنجانی در مورد صدا و سیما بود. بهار سال پنجاه و نه بود، از آن شبی که اخبار ساعت هفت شب صدای قطب زاده را پخش کرد که رادیو و تلویزیون در اختیار دولت است و مخالفین فرصتی برای استفاده از آن نخواهند یافت، کسی بیاد دارد جز این بوده باشد! شاید اگر این را اقای رفسنجانی میگفت که در لابلای مدل گرفتن از انقلاب پیامبر اسلام این مدل را هم ساخته و پرداخته کرده اند و بکار گرفته اند و تا امروز یکنفس با مردم و بی مردم کار کرده است، کمی بهترمی بود. جوانها بهتر میدانستند ریشه های مسایل در کجاست.

آن مردک مقبول رهبر هم که قاطی آدم بحساب نمی آید، از او هم حرفی نشد.

محسن ذاکری بیست و شش تیر ماه هزار و سیصد و هشتاد و هشت

اما در سیاست مدار بودن آقای رفسنجانی در جمهوری اسلامی شک نباید کرد.

اندرون و بیرون

در حکومت های غیر دموکراتیک و تمامیت خواه مسایل گاهی درون فکنی میشوند، گاهی برون فکنی میشوند و گاهی ترکیبی از هر دو به مردم تلقین میگردد. برون فکنی و درون فکنی یکی دیگر از روش های کهنه و فرسایشی حکومت های تمامیت خواه است که بوسیله آن جایگاه و مرتبه مردم را در تعیین شرایط خود و کشورشان بی اهمیت و ناچیز سازند. امروزه میشنویم فروپاشی شوروی کار امپریالیست هاست و شرایط کوبا و کره شمالی هم ناشی از سیاست سلطه طلبان و همسایگان نابخرد است.

نخست برون فکنی، که با دو چهره در ایران دیده میشود. در این دور تسلسل یافته و توجیه کننده، سران جمهوری اسلامی مدام مشکلات کشور را با بدست گرفتن قیچی برون فکنی آرایش می نمایند. در این آرایشگاه اگر نه هر روز اما دست کم هر هفته میشنویم که مشکلات کشور ناشی از دنیای برون مرزی است. این ادعا میگوید که كشور روز به روز با مدد نیروی آسمانی و زمینی در حال قدرت یافتن است و دارد به یک ابر قدرت حق خواه ترسناک تبدیل میشود. همین ویژگی لشکر مخالفین انقلاب - چرا که ایران قبل از انقلاب هم وجود داشت - را هر روزآشکارتر میکند. روی دیگر این برون فکنی اما دیدنی است. جای جای با آشکار شدن مشکلاتی که آنها را نمیتوان کتمان کرد، اشاره میکنند که در دیگر کشورها- و بویژه ایالات متحده امریکا - هم این مشکلات بطور بدتری وجود دارد. این روش استدلال را از آنجاییکه به مردم یاد داده اند نباید اصول و مبنا های تثبیت شده رژیم را زیر ذره بین از نو شناختن برد، سالهاست زراد خانه تبلیقاتی خود کرده اند. بازتر بگوییم: آنجا که کم می آورند مجاز هستند استناد به مشکلات کشورهای دیگر بنمایند. پس برای توجیه مسایل درونی استناد به شرایط غیر انسانی زندانهای امریکا و یا خیابان خوابهای نیویورک مجاز است. و باز آنجا که استدلال به هزار و چهار صد سال ناب ترین دستورات الهی برش داشته باشد و نظام را یکتا و بی همتا و مکفی نشان دهد، قیچی را بدست گرفته بر سر وروی همه ی مدل های دیگرحمله میبرند. پس هرگز استناد به دموکراسی امریکا مجاز، قابل قبول و لازم نیست.

درون فکنی رژیم در نوع خود، از جنس کاملا دگرگونه ای است که با ذهنیت ایرانیان بیگانه نیست اما برای بسیاری از جهانیان ناشناخته و عجیب است. ندای سربلندی اسلام جمهوری اسلامی در جهان همگام با بد و بیراه و سرزنش دولت های اسلامی بر لبان انقلابیون عین سی سال جاری بوده است. بطور مستقل و با برخورداری از آیین الهی و با حمایت امتی شریف و حاضر و وفادار، سیاست های رژیم یکی بعد از دیگری پیاده میشوند و تازه پس از سی سال احمدی نژادی را میابند که فساد مالی و جهل و نا برابری را از جامعه ی اسلام ناب محمدی ریشه کن نماید. سی سال از زمان شروع آتش فشان خشم ملت های در بند میگذرد و امدادهای الهی ایرانیان را هرگز تنها نگذاشته است اما اسلام جمهوری اسلامی بیش از هر زمان دیگر در خطر است. بعبارتی آنچه که در درون کشور روی می دهد مربوط و منحصر به جمهوری اسلامی است و از سنخیت خاصی که جدا از امور این دنیا است وکمینه اینکه ارتباط با عالم بالا دارد . یعنی آنرا نباید و نمیتوان با هیچیک از دیگر کشور ها و حکومت های جهان مقایسه نمود مگر در اکرانی که جمهوری اسلامی برتری و اعجاز خود را به نمایش بگذارد – که امت همیشه حاضر نیز بطور فطری آن را درک و لمس مینماید و با چماق به دیگران آموزش میدهد . كمبود ها و نقص هایی که در جمهوری اسلامی مشاهده میشود نیز مربوط به کسانی است که با این رژیم نیستند، نمی باشد و در حد درک و قضاوت آنان هم نیست. درک نقیصه ها، که ظاهر امور را نشان میدهند، در توان خرد غیر مسلمانان وحتی عامه مردم مسلمان هم نیست و کار خبرگان اسلامی است. تکلیف مردم هم اینجا روشن است. مردم هنوز مست شور انقلابی و غرق شگفتی از دستاوردهای رژیم هستند و این نشان از فهم و اعتلای مردم دارد. بیهوده اندیشی، بیهوده گویی و یاوه سرایی بیش نیست اگر مردم نتایج و دستاوردهای انقلاب و رژیم را مورد پرسش و انتقاد قرار دهند. پس تعجب نکنید اگر توجه و حمایت بیکران و تنش زای سران رژیم از فلسطینی ها و مقتدی صدر حتی شک و جای پرسش را از طرف مردم بر نمی تابد و اینکه چرا از مسلمانان چچن و ارومچی حمایت نمیکنید هم جوابی جز این ندارد که: به تو مربوط نیست ! هر کسی را که به اندرون راه نمیدهند!

۱۳۸۸ تیر ۲۵, پنجشنبه

هشت سال تلاش برای جبران اشتباهات سیاسی

بیاد دارم آقای خاتمی در اوایل دوران ریاست جمهوریشان در حضور مردم با طنز این مطلب را گوشزد میکردند که کار را پدر و مادرها کرده اند زحمتش را ما باید بکشیم. منظور از این متلک دوستانه افزایش جمعیت کشور بود و آنهم در زیر دو دهه. وی در ادامه توضیح داد که امکانات و اقدامات خدماتی کشور بدنبال رشد جمعیت می دود و به آن نمیرسد. همان در دوره ریاست او بود که روش های جلوگیری از بارداری را از نو به ایرانیان آموزش داده و مجاز دانستند. و در واقع باید گفت جرات و همت دولت ایشان برای مطرح کردن مشکل ناشی از وحشت ازدیاد جمعیت بود . تیری که نتوانست از دیوار رشد جمعیت بگذرد شکسته شد. دنیای امروز است دیگر!

در دوران ریاست جمهوری آقای خاتمی تلاش سیاسی گسترده و همه جانبه پای گرفت تا عادی شدن روابط با کشورهای عربی منطقه شروع گردد. فهد که سالها اهانت شنیده بود شاهزاده گان خود را به ایران فرستاد. روابط در حد امیران و وزرا جان گرفت. كشورهای مسلمان خلیج فارس ارج و قربی نه در حد سودان و لیبی که در حد تدبیر ضروری حفظ احترام و همزیستی منطقه باز یافتند. بنا بر عادی شدن روابط با كشورهای مسلمان خلیج فارس قرار گرفت. چاره ای جز به فراموش سپردن کینه ها نبود.

آقای خاتمی از دستگاه قضایی کشور هم نمیتوانست به سادگی بگذرد. یزدی را برداشتند و شاهرودی را آوردند. شاهرودی چندی نگذشته بود گفت من خرابه ای را به اسم دستگاه قضایی تحویل گرفتم. او بعنوان رییس قوه قضاییه جمهوری اسلامی پس از دو دهه از عمر نظام چنین گزاره ای را صادر میکرد. به هر حال تلاش های دولت آقای خامنه ای تقریبا بی نتیجه ماند و دستگاه قضایی کشور هنوز دارای فساد و بیرحمی و کارشکنی های دهشتناکی است. آن روزها و این روزها اقدامات رضا شاه پهلوی در خاطر زنده می شد که با چه زحمتی دادگاه ها و دادسراها را از دست روحانیون بیرون کشید و حکام دینی را دور از داوری بر امور حقوقی مردم نگاهداشت. اما چندی نگذشت موسوی تبریزی ها، خلخالی ها، گیلانی ها و لاجوردی ها در قوه قضاییه حکمهای اسلامی صادر کردند. امروز هم که قاضی مرتضوی دست مریزاد دارد.

بدون شک یکی از مهمترین دلایل جلب اعتماد اصلاح طلبان از سوی مردم وعده به بهبود روابط با دنیای غرب بود. انزوای سیاسی ایران از طرف اروپا و امریکا نه تنها بر شرایط اقتصادی داخل که بر روحیه و بازتاب های بویژه جوانان ایرانی تاثیر گذار بود. سیاست درهای بسته دیگر کار نمیکرد. آقای خاتمی با ادبیات جدید و با روشی مدبرانه راهی كشورهای اروپایی شد. دست انداز سخت و دشوار فتوی قتل سلمان رشدی همه جا بر سر راه او بود. سلمان رشدی را پاکستانیها خیلی قبل از ایرانیها می شناختند و مفتی ها مسلمان بارها قتل او لازم دانسته و فتوی داده بودند. خاتمی اما به اتکای بیداری مردم و فشارهای اقتصادی در به فراموشی سپردن فتوی کم موفق نبود. باید و نشان داده بود فکری به حال این آب و خاک کند. فربه کردن دشمنی ها و ماجراجوی در سنخیت خاتمی نبود. گویی دلی به سوی مردم ایران هم داشت.

آقای خاتمی را مردم آزاده منش میدانستند. او با آزادی روزنامه و مطبوعات مخالفتی نداشت. بحران قتل های زنجیره ای دوران ریاست او را به چالش بزرگی کشید. اهل قلم از همان اوایل انقلاب با تهدید روبرو شدند و هشدار شنیدند که مواظب باشند قلم هایشان چه می نویسند، وگرنه آنجه نباید گفته شود گفته خواهد شد. نویسندگان دلسوز و شجاع آن آب و خاک اینبار اما نه از ترس عبای سیاه که در پشت عبای سیاه خاتمی فرسوده قلمها را باز بدست گرفتند. سیم آهنین در تاریکی شب پوست نازک گلویشان را منتظر بود. و امروز می بینیم که هنوزدر نظام جمهوری اسلامی قلم روباه است و مردم مرغدانی.

زمزمه هایی دور از گوش های نا شنوا

چگونه باید و میتوان حرکت های اجتماعی-سیاسی را ارزیابی کرد؟ جایگاه یک فرد سیاسی را چه معیاری روشن میسازد؟ چه چیز گاندی را گاندی نگه داشت و لنین را لنین نگه نداشت؟ آیا هر کار بزرگ سیاسی با ارزش است؟ چرا که تغییر و تحول می آفریند؟ آیا نه اینکه وسعت و اندازه اشتباهات سیاسی- اجتماعی بسیار بیشتر از اشتباهات علمی، فلسفی و یا نظری گریبان انسانهای جوامع را میگیرد؟

گاه بسیار طول میکشد تا واضح ببینیم زیانکاری حرکات سیاسی تا چه اندازه است. گاه یک نسل میتواند در طول عمر خود به روشنی ببیند آیا بهای راهکارهای سیاسی رهبران را می پردازد یا از آنها فایده میبرد. بهای اشتباهات رهبران سیاسی را، چه دانسته باشد چه از روی عدم تسلط به امور، مردم میپردازند. كدام راستی مهم ترند؟

محسن ذاکری تیرماه هزار و سیصد و هشتاد و هشت