چشم هارون الرشید روشن آقای خامنه ای!
اول فکر کردم خوب نخوانده ام. بعد فکر کردم خوب نمی فهمم. آخرالامر انگشت به دهان رفتم به بستر و تا پاسی از شب به مسئله فکر کردم. گفتم بنویسم یا ننویسم. فکر کردم می نویسم اما عجله ای نیست. این پندارهای موهوم که به قامت یک نظریه علمی دوخته شده اند، ثبت تاریخی خواهند شد. از زبان دومین ولی فقیه انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی ایران، که ادعای ارائه راهکردها و رهنمون های مبشرانه و نجات دهنده را برای نه تنها ایرانیان که برای همه مسلمین و سر انجام جهانیان دارد، چنین رهنمودی بس عجیب و نا سزا است.
یادم می آید آقای خمینی در همان منظر همیشگی اش نشسته بود اما قدری افتاده تر سخن میگفت، که دانشگاهها را بستید و انداختید گردن من. انقلاب فرهنگی سه سال دانشگاههای ایران را بست. سه سال دانشگاههای یک كشور را تعطیل کردند که دانشگاهها را اسلامی کنند یا کمینه از دانشجویان انحرافی و غربی زده و مارکسیست گرا پاکسازی نمایند. هدف دیگر هم این بود که، دانشگاهها را که داشتند به لانه مبارزات بر ضد جمهوری اسلامی تبدیل می شدند خاموش سازند تا انقلاب فرهنگیها چاره ای برای رهایی از دست مغزهای <<دگر اندیش>> آن روزگار بیابند.
دانشگاهها را باز کردند. اما با قدری تغییر. اول آنکه هر که در سالهای پس از انقلاب نشان داده بود لیاقت بودن در دانشگاه را دارد، جایگاه ویژه ای داشت و باید به دانشگاه وارد میشد. واژه گزینش را که بخاطر داریم؟ البته این کفایت کسب شده را در رابطه با علم و مقاله های علمی و سطح معلومات نمی سنجیدند. بلکه معیارهایی چون حضور در جبهه های جنگ، همکاری با کمیته های انقلاب، اثبات ثابت قدم بودن در مبارزه با مجاهدین و مارکسیست ها و سر انجام آگاهی به معارف اسلامی را شرط های مقدم قرار دادند. پس ازاولین کنکور زاییده انقلاب فرهنگی هم، آنهاییکه از افتخارات بالا برخوردار نبودند اگر میشنیدند از کسبه و اهل محل درباره آنها سئوال شده است شاد می گشتند که بارم نمره شان در کنکور به حد نصابی رسیده است که شانس ورود دارند – اگر از گزینش عبور کنند. یادتان هست که کنکوری ها همه ریش می گذاشتند و زندگی دوازده امام شیعه را حفظ میکردند؟
اینگونه دانشگاههای جمهوری اسلامی بر پا شد. اینجا ی کلام را داشته باشید تا باز گردیم. سری بزنیم به بغداد زمان هارون الرشید.
در تحلیل های علمی و بیطرف تاریخی، همیشه برای بیان برتری ها و کم و کاست های یک تمدن یا دوره تاریخی باید جرات و انصاف کافی را برای مقایسه داشت تا بدون غرض ورزی و احساسات جان پیام های تاریخی را فهمید. در دورانی که اروپا تحت ستم و خرافات کلیسا بسر میبرد. دورانی که دانشمندان را جرات ابراز یافته ها یشان نبود و دگر اندیش ها و طالبان علم را تحت نام جادوگر و کافر و شیطان پرست در زندانهای تفتیش عقاید و با حکم کلیسا به وحشیانه ترین شکل شکنجه میکردند و می سوزاندند، در همان دوران از افتخارات مسلمانان این است که در بغداد، طلاب و دانش پژوهان مسلمان متون ارسطو و افلاطون را ترجمه میکردند و در مباحث خود از اندیشه های بزرگان فلسفه بهره میبردند. 1 به ازای چندین قرن تاریخ سیاه کلیسا در ضدیت با علم، از افتخارات ثبت شده تاریخ اسلامی این است که مسلمانان خواهان علم، و آزاد برای بحث و تفحصص در فلسفه و علوم زمان خود بودند. سهم ایرانیان را نیز که حتما در این افتخارات میدانیم! کمینه اینکه نام دانشمندان و اندیشمندان مسلمان تاریخ کشورمان را میتوانیم بر بشمریم.
حال، با این سابقه تاریخی علم دوستی مسلمانان، و با آن تجربه سه سال کار برای انقلاب فرهنگی و گزینش های پس از آن، و با این همه فشاری که برای کنترل دانشگاهها ی ایران بکار گرفته شده است، مقام رهبری ندای نجات از دانشگاههای جمهوری اسلامی را سر داده اند! دانشگاهها آلوده به علوم انسانی غرب هستند و باید دانشگاهها را اسلامی کرد! باید درصد و حجم معارف اسلامی را در دانشگاهها بالا برد تا تماس ذهن های دانشجویان با فلسفه و اندیشه غرب کم تر و نا چیز شود!
البته کار مشکلی نیست که بفهمیم آقای خامنه ای دلتنگ چیست. ایشان می بینند معارف اسلامی ترویج یافته مصباح یزدی نتوانسته است جوانان را جلب کند. آقای خامنه ای به وضوح می بیند که کار با این دانشگاهیان جنگ اعصاب است و دغدغه خاطر. ایشان دلتنگ دکتر شریعتی ها هستند. كه بروند فرانسه و در سوربون فرانسه شبهه دکترای بگیرند و بر گردند و از همهء حقیقت های اندیشه غرب مشتی تناقضات را تحویل جوانها بدهند. و کار آرایی هم داشته باشند. ایشان امید دارند آینده كشور پر باشد از دکترحسن عباسی ها و مهندس احمدی نژاد ها. درست هم دیده اند آقای خامنه ای: طبیعی است در دانشگاههایی که جوانان افکار اندشمندان غرب را باز و قابل تحلیل بشنوند دیگر جایی برای شناخت فروید از دهان فلسفی، راسل از دهان جعفری تبریزی و گورویچ از دهان شریعتی باقی نمی ماند. پس دانشگاههای سه دهه انقلاب اسلامی هم لانه زنبور شده اند و باید سم پاشی شوند. این هم از دانش گاهها. ببینیم کی نوبت به حوزه های علمیه قم می رسد!
اما بنا بر آماری که از آقای خامنه ای نقل شد این شادی بزرگ را هم با یکدیگر تقسیم کنیم. از سه میلیون و اندی دانشجوی ایرانی، دو میلیون نفر به تحصیل علوم انسانی مشغولند. این پدیده بسیار بزرگ است و حکایت از یک دگرگونی زیر بنایی در ایده ال های خانواده ها و جوانان ایرانی می کند. جامعه ای که تا من بیاد دارم پدر به فرزندش می گفت پزشکی بخوان، احترام و مقام اجتماعی دارد. از لحاظ مالی هم تامین و ثروتمند هستی . بگذریم که لقمه را از سفره بسیاری از پزشکان پس از انقلاب برده اند – منهای پزشک فیروز آبادی. آری ، والدین می گفتند رشته های مهندسی بخوان که نان و آب ساز است. اگر می شنیدیم خوستگار پزشک است به به و تعریف داشت. اگر می شنیدیم استاد دانشگاه است و تاریخ تدریس میکند، می گفتیم توکلت علی الله. اما امروز چطور؟ جوهر برابری طلب و آزادیخواه انسانی راه سخت و قناعت را پیش گرفته و میخواهد با شناخت فلسفی و اندیشه های عمیق علوم انسانی به نجات جان نسل و آینده کشورش بر خیزد. درود!
محسن ذاکری 18 شهریور 1388 ، 9 سپتامبر 2009
1 Martin, Richard, C., Islam : a cultural perspective / Richard C. Martin. NJ, Prentice-Hall, 1982.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر