ذات و جوهر پویای دموکراسی
ریشه های دموکراسی امروزه را در انقلاب فرانسه میدانند، آزادی، برادری و برابری شعارهای مطرح آن بودند. مسیحیان میگویند این ها همان ارزشهای اولیه مسیحیت هستند. 1 در آیین اسلام آزادی آنست که انسان در برابر خدا تسلیم باشد. برادری را در اسلام بر اساس رفتارو اندرزهای پیامبر اسلام میدانند. مفهوم برابری انسانی در اسلام جای وارسی دارد. 2
دموکراسی برای ملموس تر شدن تلاقی این دو جریان – رای اکثریت و صلاحیت - از میان خود کدهای جدیدی را برای درک دموکراسی سرمشق می سازد: برابری اجتماعی و عدالت. نفس پویای دموکراسی بیش از هر چیز جفت جدا نشدنی برابری است. دموکراسی را جفت و برابری را جنین بدانید. توکویل میگوید با نهاد طبیعت انسان نمیتوان مبارزه کرد. این نهاد از تلاش خود برای دست یابی به دموکراسی و برابری دست بر نخواهد بر داشت. این تلاش همانا حرکت جوهری و درونی طبیعت انسانی است و نمادی از حرکات اجتماعی نیست. کنش تلاش انسان برای دست یابی بیشتر به حق شرکت جستن در مسائل در تمام طول تاریخ دیده میشود. هیچکس نمی تواند این حرکت فطری انسان را نادیده بگیرد. این کنش تاریخی- فطری است. فرد حتی مجبور نیست خود را متناسب با چیزی غیر از فرد بودن ببیند. و پیشرفت و پرورش خود را در راستای دموکراسی گروه یا جمع ملزم نیست ببیند. هر فرد در این جایگاه در حکم ستادی برای مقابله با استبداد است. 3 نگرشی دیگری از سوی اسنل مان که این ویژه گی انسانی را بیشتر در ارتباط با ماهیت حکومت و دولت می بیند معتقد است که فرد در کنار شناخت خود از دولت و نهادهای قدرت به اهداف دولت شناخت می یابد. این شناخت در کناردانش/آگاهی و باور های فرد او را به سهیم شدن تشویق میکند. بنابراین نگرش شهروند نیاموخته عامی نمی تواند اهداف دولت و نهادهای قدرت را درک کند. تفاوت این دو نگرش اما ما را به یک چاره میرساند. چه انسان جویای برابری و چه شهروند پشتیبان دولت باید دارای منظور و مراد باشند. 4
نیاز ما به دموکراسی
دموکراسی از هر اندیشه و گزاری که به آن نزدیک شویم با سختی بر سه ستون بنا شده است که نبود هر کدام از آنها همانا فروریختن دموکراسی است: عدالت، برابری و احترام. در پاره پیش به هابرماس اشاره شد. رالس نیز از محکم اندیشان پاسداری از گوهر عدالت جویی دموکراسی است. هر چند که آن را بس ذات باورانه بررسی می کند. عدالت خواهی انسانی باید همه را بسوی آزادی بزرگ فرا راه باشد. عدالت پشتیبان آزادی فردی است با دو گستره بی پایان آ) هر فردی دارای حق یکسانی با دیگران است تا آزادی بزرگ را سهیم باشد ب) و آزادی او باید همخوان و همگون با آزادی دیگران باشد. عدالت همچنین باید بیمه کننده شرایط اجتماعی باشد که تفاوت های اجتماعی مانع برخورداری اقشار ناتوان و کم توان از مزایای اجتماعی نباشند.5
فراز عدالت را، آنگونه که گفته شد به سادگی بال پرواز نیست. در ادامه این سخن بازگشت ما به درگاه بلند عدالت، جای جای بر ما روا است. دموکراسی از آنجا که نیرویی بر خواسته از میان فرهیختگانی است که ارزش ها انسانی را برهر آنچه که در تضاد با این ارزش ها باشند ارجح میدانند، باید که تمامی ابعاد معنوی و مادی زندگی انسانی را به وارسی و شکاکی بکشاند. از این رو ارکان های اجرایی و تصمیم گیری را بیش از همه چیز مورد وارسی قرار میدهد. قانون و نظم را میتوان پر مایه و ثمر آنگاه دانست که عدالت را پاسدار باشند. به بیانی مردم به قانون و ناظم اجرای آن که دولت ها باشند اعتماد می کنند با این امید/اطمینان که برای عدالت فرش جلوس گسترده اند و آنرا لمس خواهند کرد. 6
همینگونه است فراز قدرت ،دستیابی به قدرت و انگیزه تشکیل دولت. مراوده های شناختی افراد یک جامعه از دولت خوب و عادل بازتاب بازشناخت فرهنگی آن جامعه هم هست. بسیاری فرهنگ را برچسبی از مناسبات و مراودات دولت و قدرت میدانند. بسته به فرهنگ، معنای قدرت برای افراد فرق میکند. بس دیده می شود که در فرهنگهای غیر دموکراتیک میتوان قدرت را تعریف کرد ولی الزاما دولت و یا خوب و بد بودن دولت را نمیتوان تعریف شده دید. در چنین فرهنگهایی انگیزه دست یابی به قدرت، دولت خوب نیست. تعریف دولت خوب اما کار دشواری نیست. کمتر در میان افراد یک جامعه که از ذهنیت بیمار گونه و ضد انسانی رنج نبرند، پیدا می شوند کسانی که ندانند دولت خوب کدام است. دولتی که شهروندانش را با عدالت و برابری خدمت نماید، برای همه ضامن امنیت و امنیت مالی باشد و پایه های آرمانی و آیین های مردمش را نگهبان باشد. پیرامون همین مطلب بود که اشاره ای داشتیم که دموکراسی دست یابی به انگیزه ساختن جامعه دموکراتیک نیست بلکه روش ها و کنش های ماست که چالش اصلی این مهم شمرده میشوند. بیمه کردن حقوق انسانها که بتوانند در دولت و شکل آن کارساز باشند. از قضا حکومتهای مذهبی به آسانی میتوانند نقاط مشترکی را برای این سوژه پیدا کنند. مارتین لوتر دولت یا حکومت ایده آل را خودمختار و منتخب والی عادل میدانست. در چنین میزان هایی دموکراسی نیز میتواند نگاتیو عکسی از مسئولیت ها و اجرا ها باشد. اما در حکومت دموکرات پیش فرض های تحقق یافته ای چون دولت قانونی و عملکرد آن، وظایف دولت و استفاده دولت از قدرت دیگر رکن های میزان و سنجش نیستند بلکه تهدیدی برای دولت به حساب می ایند. 7 دولت یا به مسئولیت کلان خود که خدمت به مردم است وفادار میماند یا در برابر حقوق مردم می ایستد و قبل از اینکه روند دموکراتیک دولت و مردم در کنار هم فرهنگ و باورهای مردم را پرورش بدهد، همه چیز به آرزوهایی دست نیافتنی بدل میشود. این بیماری واگیر دار که از طرف دولت سرایت آن شروع شده است بزودی همه گیر می گردد. مردم در اینچنین شرایطی به سختی میتوانند درک کنند چه شد که به دموکراسی دست نیافتند. مدل های کلیشه ای دولت های مدرن از جمله رای گیری، پارلمان و شوراها وجود دارند اما مردم نشانی از عدالت و برابری و آزادی را نمی بینند. می بینند فاصله با ساحل دموکراسی زیاد است. می بینند هر چند که کف نفسانه با رویداد ها برخورد میکنند باز پیشرفتی بدست نمی آید. مشکل کجاست؟ آیا میشود با تئوری و مدل سازی درونمایه های دموکراتیک بودن/شدن را تحلیل کرد؟
یکسان بودن افراد جامعه در برابر قانون و ارگانهای دولتی، عینی گرایی و واقعیت درونی تصمیم های این ارگانها را، در مصاف ارزیابی و آزمایش، دارای وجهه نیک میکند. این بدین معنی است که افراد جامعه این حق را دارا باشند که ابراز مخالفت با روش ها و تصمیمات دولتی را هدفمند بدانند و انگیزه این را داشته باشند که سازماندهنده پیشبرد اهداف خود باشند. شرط لازم برای این مهم آنست که افراد بخوبی در جریان مسائل قرار گرفته و از هر گونه فشار و اجباری دور مانده باشند. 8 همانطورکه آشکار است گوهر اصلی دموکراسی با ورود هر چه بیشتر به میدان آنچه که برای فرد سزا و روا میبیند، زیباتر و شکننده تر میشود. بیاد آوریم چهار گوهر سرشتی دموکراسی کثرت گرا را، از کدام سرا به کدام سرا فرود آمده ایم. از سرای كثرت گرایان که در پی رسالتی مثبت و چاره گزینی بودند به سرای سزاواری فرد و جایگاه او در جامعه لیبرال رسیده ایم. جاییکه گرانقدرترین و شکننده ترین مفهوم زندگی بشری از اوان تا به امروز پاسداری گردد.
انسان جامعه دموکراتیک نمی تواند از آرمانهای لیبرال بودن و دموکراتیک اندیشیدن رو بر گرداند. او بطور اخلاقی موظف است در برابر خرد خود و خرد جمعی جوابگو باشد. یکی از وظایف اخلاقی که فرد دموکرات را سخت متعهد میسازد و حتی وجهه آزادی منشی او را محک میزند هما نا شنیدن نظرات دیگران، احترام به نظرات دیگران با خویشتنداری کامل و خویشتنداری در ابراز نظراتش میباشد. 9 بار دیگر می بینیم که لیبرالیسم سر بازی و شوخی ندارد. نمی توان دموکرات بود و با مراد رسیدن به نفع شخصی وارد سیاست شد. بلکه مراد همانا سمت گیری برای کلیتی گسترده تر و دربر گیرنده تر است.
دموکراسی ، با د و درخت ها
برای پایان این چهار نوشتار، تاملی میکنیم بربرگردانی از چکیدهء مقاله ای که با وزن ادبی خود ما را به مرز زیبایی شناسیک اندیشیدن میبرد. چسترتن 10 با زبانی دوستانه و سراسر گوشزد می گوید دموکراسی را از نو شناختنی باید و آنرا باید از بستر نخستین خود، که زادگاه فرزندانی گرسنه و خشمگین بود، جدا ساخت.
پسرکی در کنار مادر خود در زیر درختان قدم میزند. درختان سر به آسمان کشیده و دو سوی خیابان را پوشانده اند. بادی تند، درختان را به رقص وا میدارد و آهنگ شیون نمای درختان به گوش میرسد. پسرک سر به گریبان میبرد، چشمهایش را میبندد و کلاهش را از پرواز به سوی باد نگه میدارد. او باد را دوست ندارد و به مادر خود می گوید: چرا درختان چنین میکنند؟ چرا درختان را بر نمیداری؟
اشتباهی هوشیارانه و نهادین، اشتباهی قابل بخشش و انسانی. باد را جریان حرکت برگهای درخت دیدن و باد نادیدنی را ندیدن. باد را میتوان همگون با روحی دانست که به ماده حرکت می بخشد. باد را همه ی فلسفه ها و ادیان و انقلابات بدانیم و درختان را شهرها و تمدن ها. انقلاب دیدنی نیست اما نتایج آنرا در کوچه ها و خیابانها می بینیم. بی رحمی و خشونت، انتقام و اعدام، سوزاندن و شکستن، اینها جلوه های یک نهاد نامرئی هستند. انقلاب. همیشه نبردی در آسمان باید باشد تا جنگی روی زمین در گیرد.
توهم های ما می گویند برگها هستند که باد راه می اندازند. دگماتیسم ما است که می گوید باد برگها را تکان میدهد. اشتباه پسرک که منطقی است، اما به این سادگی روی نداده است. بس که مایه همه ی اختلاف نظر هاست. سالهاست سوسیالیست ها و سرمایه دارها در توجیه و بازشناسی بسیاری از پدیده ها و پدیدارهای اجتماعی حکایت باد و درختان را می سرایند. آن یکی میگوید شرابخواری به فقر منجر میشود و آن دیگری می گوید فقر انسان را به شرابخواری می کشاند. آن یکی ادعا دارد گناه اساس بد بختی هاست و دیگری می گوید بدبختی انسان را به گناه می کشد. گروهی میگویند شرایط مادی سر چشمه همه انگیزه های تاریخی ما هستند پس تغییر در شرایط اقتصادی جامعه زاینده کنش هایی است که حرکت بسوی دموکراسی را موجب خواهند شد. دیگری می گوید دموکراسی مقدم بر تغییرات اجتماعی است. دموکراسی باد است یا برگها؟ دموکراسی ما را به انقلاب میبرد یا انقلاب ما را به دموکراسی می رساند؟
محسن ذاکری
شانزده شهریور هشتاد و هشت خورشیدی
هفت سپتامبر 2009
1Mäkelä, Raimo, Antakaa demokratialle mikä demokratialle kuuluu, Vantaa, 2003.
2Palva, Heikki, & Perho, Irmeli, Islamilainen kulttuuri, Keuruu, 1998.
3Laine, Jermu, Alexis de Tocqueville, Demokratian ja vapauden moderni yhteen sovittaja, Helsinki, 1999.
4Laine, Jermu, Alexis de Tocqueville, Demokratian ja vapauden moderni yhteen sovittaja, Helsinki, 1999.
5Laine, Jermu, Alexis de Tocqueville, Demokratian ja vapauden moderni yhteen sovittaja, Helsinki, 1999.
كاتوزیان، ناصر، م. اهمیت ذاتی قانون و فنون قانونگذاری، ک. معمای حاکمیت قانون در ایران. عباس عبدی، تهران، 1381. 6
Mäkelä, Raimo, Antakaa demokratialle mikä demokratialle kuuluu, Vantaa, 12-17, 2003 7.
Barry, Brian, Justice as Impartiality, Oxford, 67, 1995. 8
9 Rawls, John, Political Liberalism, New York, 217, 1993.
10 Gilbert Keith Chesterton, The Wind and The Trees, an essay from remendous Trifles, pp. 57-60, Beaconsfield, 1968.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر